نوشتة دکتر حفیظ شریعتی(سحر)
در دوران پادشاهی سلطان ابوسعید تیموری (1456 – 1467) هزارهها در قندهار و هیرمند زندگی میکردند و دارای قدرت، نام و نشان بودند، چنانچه آورده است: «در سال 870 خورشیدی که آرامش کلی برقرار بوده است، شنیده شد که جمعی از مردم هزاره که در ولایت گرمسیر (هیرمند – م) و قندهار میباشند، متعرض آینده و رونده میشوند، شرح این سخن آن است که قوم هزاره که به «هزارۀ آقا» مشهورند، ایل و اُلوس بسیارند، گله و رمه بیشمار دارند و سالها است که در آن نواحی به فراغت و جمعیت روزگار میگذراند و در زمان شاهرخ گاهی داروغه و محصل به آن حدود میرفت و اموال مقرری از ایشان متخلص گردانیده، به دیوان اعلی میرسانید…. ایل و اُلوس هزاره چندین سال از روی فراغت و استقلال به جمع اموال و ضبط احوال خود پرداختند و با اینکه ایشان را سردار و سری نمیبود، در این فرصت ملک، وزیر و امیر از خود مقرر ساختند، کریاس، درگاه و بارگاه پدید آوردند، اگرچه مال و منالشان از حد تجاوز کرد، همچنان به قطع طریق و قتل نفوس میپرداختند و در این سال از قضا صحاری قلماق تا حدود عراق سلطان آفاق ابوسعید را مسلم شد و تمام آن مملکت شرقاً و غرباً در قبضۀ اقتدار او در آمد. حکایت عصیان جماعت هزاره که پای از سرحد بندگی بیرون نهاده بودند، بر خاطرشان گران آمد. عظمیت بر تدارک آن مهم قراریافت، لشکر در ظل رایت او جمع آمدند و موکب شاهی به طرف ولایت فوشنج نهضت کرد و از آنجا به پول مالان و قروق هزارهجریب میل فرمود، آوازۀ عزیمت خلافت پناهی، سیل اضطراب و اضطرار را در خانمان مردم هزاره انداخت و صولت لشکر، اساس جمعیت آنها را به یکبارگی متأصل ساخت و آن بیباکان جان و مال خود را در معرض خطر دیده، در تدبیر آن واقعه چاره جز آن ندانسته که التجا به مشایخ غطام کنند. بنابرآن ارباب و کلانتران اُلوس هزاره عریضه و اشتهار به دارالسلطنۀ هرات فرستادند و روی طاعت بر زمین ضراعت نهادند…
در این دوران است که پشتونها وارد مرزهای هزارهها میشوند و تیموریان به عنوان اهرم فشار از آنان حمایت میکنند تا جلو تاختوتاز هزاره را گرفته باشند.
در نامهای که سلطان حسین بایقرا به سلطان یعقوب (از پادشاهان آق قوینلو) نوشته است از هزارهها در هیرمند و قندهار یاد کرده است و آنان را مردم قدرتمند و دارای زمینهای وسیع خوانده است: «حال آنکه جمعی از اضالیل یاغیه که کمیت ایشان نامعلوم و به هزارۀ آقا موسوماند به کثرت عدد و اعداد و وفور قوت و استعداد و شوامخ جبال و شواهق تلال، مستظهر و پای در دایرۀ بغی و عناد نهاده… تا در این ایام که سپاه بهمن دست تطاول بر اطلال و دمن گشوده به مسامع جلال رسید که سلطان محمد هزاره و محمد جهانگیر سد اسد و رکن اشد آن طایفهاند، شعاب شواهق به مراتع و صبعاب مواضع باز پرداخته با ده هزار خانوار و بیست هزار جرار کرار که شیاطین کار و زارند در نواحی گرمسیر و سواحل هیرمند قشلاق میشی کردند. مقارن این حال فرزند ارجمند با لشکری از رجال ابطال در رسیده و تلاطم امواج جنگ را به نوعی استعداد داده؛ چنانچه هزاروپنج صد نفر از دلیران کار و دلاوران آن زمره اشرار در عرصۀ معرکه بیسر، نعال پایمان گشتند… و تمامی جهات و اموال و اثقال و احمال ایشان به تصرف سپاه ظفر پناه درآمد…»
پانوشت
. یزدانی، حسینعلی (حاج کاظم)، پژوهشی در تاریخ هزارهها، تهران: عرفان،1390، 293 تا 298.
. تاریخ سند معصومی، به انضمام مقدمه، حواشی، تعلیقات و فهارس نوشتۀ بکری، محمد معصوم، مصحح، داوود پوته، عمر بن محمد، تهران: اساطير، 1382، ص 133.
. فولادی، حسن، هزارهها، ترجمۀ عالمیکرمانی، تهران: عرفان، چاپ دوم، 1387، ص 84، (برگردان از متن انگلیسی).
. همان، ص 85.
. همان، ص 85.
. میرزا شادمان هزاره، معاصر جلالالدین اکبر یکی از بزرگان و میران معروف هزاره بود و از او دشمنانش هراس زیادی در دل داشتند و خضر خان هزاره که معاصر به ابرو همایون بود، خود یکی از نامداران و مدافعان ملی هزاره بود.
. ارزگانی، محمد افضل بن وطنداد زابلی، مختصرالمنقول در تاریخ هزاره و مغول، به کوشش دکتر حفیظ شریعتی سحر، کابل: امیری، 1394، ص 79.