هزارهکشی (بخش دوم)
قتلعام و نسلکشی مردم و زندانیان هزاره در مزار شریف توسط طالبان
گردآورنده و پژوهشگر: دکتر حفیظ شریعتی(سحر)
«در كارته بخدي زندگي میكردم. در روز سوم سقوط مزارشریف، طالبان سركها را محاصره كردند و همهی خانهها را برای یافتن هزارهها تلاشي میكردند. آنها میپرسيدند: خانههاي هزارهها كجایند؟ فقط يك خانه هزاره نزديك ما بود. چهار مرد جوان هزاره در خانه بودند. همراه با يك رفيقشان كه براي ديد و بازديد آمده بود و يك مرد جوان كه در خانه كار میكرد. تاجيكها، ازبكها، هزارهها (مردان بزرگسال) در مناطق همجوار نيز دستگير شده بودند. ما همگي به موترهاي باربري انداخته شديم؛ اما دستان چهار مرد هزاره خيلي محكم بسته شده بودند و به جاي ديگري برده شدند. دو بچه هزارهی ديگر در موتر ما بودند. وقتي كه نزديك ساحهی بازار رسيديم، موتر متوقف شد و دو بچه هزاره پايين آورده شد و به آنها گفته شد كه به چهار راهي پشت ساحه بازار بروند. يك عسكر طالب آنها را تيله كرد و بعد به سر هردو شان فير كرد و کشت. بعد به من گفته شد كه چهار هزاره ديگر به تكيهخانهی مهديه برده شدند و در آنجا به قتل رسيدند. همهی آنها كارگر بودند و نظامی و جنگجو نبودند. آنها همگي بين 19 تا 20 سال داشتند. يك دانشجوي طب گواهي میدهد كه طالبان شفاخانه را نيز براي پيدا كردن هزارهها تلاشي میكردند.»
بلافاصله بعد از اينكه طالبان كنترل شهر را گرفتند، والي جديد طالبان بهنام ملامنان نيازي خطبههايي را در تمام مساجد شهر ايراد كرد و هزارهها را تهديد به خشونت و مرگ کرد و به خاطر انتقام كشتار زندانيان طالب در سال 1997 به آنها اخطار داد كه بايد به مذهب سني حنفي روي بیاورند و يا شهر را ترك كنند و يا با پيامدهاي آن مواجه شوند. ایشان گفته بود: هركسي كه از هزارهها حمايت كند، مجازات خواهد شد. طبق گزارشی در يك سخنراني ديگر او گفته بود: “هزارهها مسلمان نيستند.آنها كافر هستند. هزارهها نيروهاي ما را اينجا كشتند و اكنون ما بايد هزارهها را بكشيم.” طوريكه ديدهبان حقوقبشر آورده است: «اين خطابهها توسط بيشتر مقامات بلندرتبهی طالبان در مزارشریف در آن زمان گفته میشد.» این خطبه به طور واضح اشاره دارد به اينكه كشتار و ديگر حملات بالاي هزارهها اعمال نيروهاي طالب برگشته از جنوب و خودسر نبوده است؛ بلكه تصويب و تأييد مسوولان طالبان را داشته است.
در ادامهی بگیر و ببند، هزاران مرد از اقوام مختلف در زندان پرازدحام شهر توقيف شدند و پس از آن به ديگر شهرها مانند شبرغان، هرات و قندهار انتقال داده شدند. طبق گزارشخاص، بيشتر زندانيان در كانتينرهاي موترهاي باربري بزرگ انتقال يافتند كه گنجايش 100 تا 150 نفر در شرايط بد انساني را داشتند كه زندگيشان در خطر جدي قرار داشتند. در دو نمونهی مشهور، وقتي كه موتر به شبرغان میرسد كه حدود 130 كيلومتر در غرب مزارشریف قرار دارد، تقريباً تمام مردان داخل كانتينر فلزي از شدت گرماي زياد و خفگي مرده بودند.
قتلعامها در سالهاي 1999 الي 2000
اين مجموعه اسناد، جنايات جنگي مرتكب شده توسط طالبان عليه مردم غيرنظامی و قتلعام توسط قوماندانهای ارشد طالبان که در ساحهی عملیاتی به عنوان بخشی از استراتژی طالبان برای تحت فشار قراردادن مخالفان احتمالی بود، هدایت و رهبری میشد. طالبان بلندرتبهای که بهطورمستقیم در پنج قتلعام دست داشتند عبارت بودند از: ملا عبدالمنان حنفی، قوماندان خط اول، امین اللهامین، معاون او، ملا عبدالستار لنگ، قوماندان ارشد، ملا ولی جان، والی و قوماندان ساحوی آنان که در نسلکشی مردم و به ویژه مردم هزاره نقش داشتند. قوماندانهای ارشد طالبان توسط تعدادی از قوماندانهای محلی وابسته به طالبان که آگاهی کامل از قتلعامها و مرتکبین آن داشتند، در عملیات کمک میشدند به عنوان نمونه در دستگیریهای دستهجمعی و در کشتار غیرنظامیان آنان همکاری داشتند.
سلسله قتلعامها که در مدت دو ماه به وقوع پیوسته بود، نشان میدهد که جنایات علیه غیرنظامیان منظم و سیستماتیک بوده است و مکرر به وقوع پیوسته است و بخشی از لشکرکشیها به خاطر مجازات دستهجمعی غیرنظامیان در مناطقی که به طالبان تسلیم شده بودند، بوده است. این نمونه از جنایات با اصول مسلم همدستی در جرم سازگار است: طالبان تمام غیرنظامیان را به خاطر فعالیتهای گروههای مسلح که از مناطقشان عملیات میکردند، مسوول میدانستند.
برعلاوهی قتلعامها، جنایات دیگری در جریان اشغال طالبان و عملیاتهای ضد شورش عبارت بودند از: دستگیریهای خودسرانهی غیرنظامیان، قتلعامهای بدون محکمه، کوچ اجباری و گرفتاری به خاطر ساختن کمپهای توقیف، سوزاندن خانهها و استفاده نیروی افراطی به شمول تیرباران مناطق مسکونی که شامل مناطقی میشده است که پناهندگان غیرنظامیجمع شده بودند. این جنایات تلفات گسترده را در پی داشتهاند.
طالبان جنایات زیادی علیه غیرنظامیان در سالهای 1999 و 2000 مرتکب شدهاند؛ زیرا طالبان غیرنظامیان را به خاطر شورشهای انجام شده توسط گروههای مقاومت در حال حرکت، مجازات میکردند.
در طرف دیگر، در می سال 1999، طالبان نیروی اصلی را دوباره تحت فرمانده ملا برادر برای تصرف بلخاب گرد آوردند. ملا برادر توسط ملا فضل مظلوم، قوماندان قوای مسلح طالبان همراهی میشد. طالبان در تصرف بلخاب ناکام شدند؛ اما در این جنگ جنایات ضدبشری زیادی مرتکب شدند.
قوماندانهای بلندپایهی طالبان، مسوول قتل عامها در مزارشریف و شمال اینان بودند:
1. ملا عبدالمنان حنفی قوماندان خط اول؛
2. ملا ولی جان، والی ولایتی طالبان؛
3. ملا عبدالستار، قوماندان ارشد طالبان از جنوب غرب افغانستان؛
4. امین اللهامین از چمن به عنوان معاون رئیس استخبارات سرپل که بهعنوان معاون عبدالمنان حنفی ایفای وظیفه میکرده است.
قوماندانهای محلی وابسته به طالبان با گردآوری زندانیان برای تیرباران و به طورکلی عملکردن تحت سرپرستی حنفی و طالبان بلندپایه، نقش زیردست را در قتلعامها داشتهاند. این قوماندانها عبارت بودند از: ملا (جنت) میر و خالق، قوماندان پشتون محلی قریهالغون، وابسته به طالبان، قوماندان محمد میر ولد باز آقا، قوماندان جنت میر از الغون و قوماندان عبدالله از ملکان بودند.
قتلعام ایلمرب، 5 تا 10 فبروری سال 2000 (کشتار 22 نفر از ایلمرب توسط جوخهیآتش)
طالبان در بدو ورود به ایلمرب به مسجد قریه، جایی که برایشان غذا داده میشد، رفتند. سپس تلاشی خانهبهخانه را شروع کردند.آنها 90 نفر از مردان را از قریه گردهم آوردند و در خانه حاتمبای نگه داشتند. پس ازآن، توقیفشدگان را طبقهبندی کردند. ریشسفیدان را آزاد کردند و 26 نفر مرد جوان را نگه داشتند. طالبان آنها را برای یک شب در یکی از خانههای قریه زندانی کردند. روز بعد، یک گروه پنج نفری طالبان، زندانیان را به محلی در قریهی تاتار بردند.آنها را در کنار یک گودال صفبندی و تیرباران کردند. چهار نفر از زندانیها که در جوخهیآتش تیرباران شدند، پس از زخمی شدن، از مرگ نجات یافتند.
چمتال
گورهای دستهجمعی هزارهها در چمتال موجودند که در یک گور آن شصتوپنج هزاره باهم دفن شدهاند. شاهدان عینی و خانوادههای شهدا هنوز این فاجعهیالمناک را دقیق به یاد دارند.
قتلعام و نسلکشی مردم و زندانیان هزاره در بامیان
بامیان در سی سپتامبر به دست طالبان سقوط كرد. در سال 1998 طالبان بيشتر مناطق شمال افغانستان را تصرف كرده بودند؛ اما در تصرف شمال غرب ولسوالي بلخاب در ولسوالي سرپل ناكام شدند كه سپس این مناطق به عنوان مركز مقاومت ضد طالبان تبدیل شدند. بعدیها جنگ نيروهاي مقاومت در بيشتر مناطق دوردست هزارستان گسترش پيدا كرد. ادامهی مقاومت در اين مناطق طالبان را به سمت يك سلسله عملياتهاي انتقامجويانه سوق داد و به مجازاتهاي دستهجمعي غيرنظامیان در اين مناطق دست زدند.