جنبشروشنایی
دکتر حفیظ شریعتی(سحر)
جنبشروشنایی با این پرسش شروع شد که چرا مسیر برق پنجصد کیلووالت ترکمنستان طبق نقشهی شرکت فیشنر از بامیان- میدانوردک به سالنگ تغییر داده شد. گفتمان برق و فرق مردم را به جادهها کشاند و جنبشروشنایی را به وجود آورد. این جنبش توانست با روان اجتماعی هزارهها ارتباط بگیرد و موج عظیمی از مردم را به خیابان بیاورد. مردمیکه سابقهی درازی در مبارزات اجتماعی و سیاسی داشتند و باتوجه به تجربههای تاریخی و گفتمانهای آرمانگرایانهی عدالتخواهی مردمی، تجربهی تبعیض که تجربهی پردردی برای هزارهها است، چنان نیکو شکل گرفت که هر هزارهای حاضر شد جان بدهد، تا تبعیضسیستماتیک بر نسلهای پس از آنان ادامه نیابد.
تمرکز قدرت در ارگ ریاستجمهوری به دست دکتر غنی و این که ایشان آدم متعصب است، باعث شد که تصمیم او برای تغییر مسیر انتقال برق از بامیانـ میدانوردک به سالنگ بهصورت اتوماتیک رفتار تبعیضآمیز خوانده شود. این رفتار سبب شد که هزارهها در برابر یک تهدید قرار بگیرند و در برابر آن به مبارزه برخیزند. باتوجه به اینکه ادبیات اعتراضی هزارهها در جنبشروشنایی و تبسم معطوف به برابریطلبی، اجتناب از تقابل قومی و رعایت قانون و خواهان افغانستانی عاری از بیدادگری، تعصب و تبارگرایی فاشیستی و تبعیضسیستماتیک بوده است.
واکاوی عدالتاجتماعی و جنبش روشنایی
جنبشِ تبسم و روشنایی، صدای فضایِ عمومی و حقخواهي و برابری در برابر بیعدالتی و تمامیتخواهی است. مردمی که ناکارایی کلیشهها و هویتِ قومی و نمایش عصبیتِ تباری را به هیچ مینگرند و خواستار عدالتاجتماعی و رسیدن به توسعهی فراگیر و متوازن و کشیدن برق توتاب از مسیر بامیان وردک بر اساس برنامهی تخصصی شرکت فیشنرند. صدای اینان صدای خیابان است. مردمی که به جای تندرویهای قومی و دولتی، متمدنانه به خیابان میآیند و فریاد عدالتاجتماعی و رفتارهای انسانزیستانه سرمیدهند. در برابر مردمی که نابرابری اجتماعی و مناسباتِ ظالمانه را ابدی تعریف میکنند. چنین است که، خواست جنبشیان رهایی از تعصب و نه گفتن به تبعیضِ تاریخی است. اگرچند پذیرش این خواست برای تمامتخواهان و انحصارگرایان سنگین و قابل درک نیست و نبوده است.
چیستی جنبش روشنایی
جنبشهای اجتماعی تلاش جمعی برای اهداف و خواستههای مشترک است تا هدف اصلی حرکت اجتماعی شکلگرفته را تأمین کند. این جنبشها خارج از نهادهای رسمی و گاهی به صورت گروههای غیرقانونی یا زیرزمینی فعالیت دارند و بیشتر به صورت رسمی براساس قانون اساسی فعالیت میکنند. عمل جنبشهای اجتماعی بر قوانین تأثیرگذار است و میتواند خواستههای مردمی را بر دولتهای بیشتر غیردموکراتیک تحمیل کند و کارگزاران دولتی را وادارد که به خواستههای مردمی تن بدهند. چیستی جنبشروشنایی چنین مبانیای دارد و از چنین بستری برخواسته است.
سیر تاریخی جنبشروشنایی
جنبش عدالت خواهانهی هزارهها که نخست جنبشتبسم و سپس جنبشروشنایی به دنبال آن شکل گرفت بر یک آرمان بشری و اصل بنیادین حقوقی استوار بوده و است. رهبران و گردانندگان این حرکت، جنبش روشنایی را در راستایی استیفای حقوق اجتماعی مردم هزاره و دیگر مردم افغانستان میدانند و میگویند که تلاش آنان برای برداشتن نابرابری، نژادگرایی تبعیضگرا و فرقهای فراگیر ملی از طرف حاکمان کابل است. سران و حامیان جنبشروشنایی همواره بر عدالتاجتماعی که خواست عموم مردم افغانستان است، صحه میگذارند. خلق جنبشهای اجتماعی در جامعهی مورد ستم و تبعیض هزاره که از«جنبش عدالتخواهی» به رهبری استاد شهید مزاری در غرب کابل آغاز شده بود، با «موج جنبشتبسم» و «جنبشروشنایی» تداوم یافت در حال فراگیرشدن بود که خواست اصلی آنان عدالت اجتماعی بود و است.
پیشینه و بستر تاریخی جنبشهای عدالتخواهانهی هزارهها
عنصر استبداد و بیدادگری و خرافاتپرستی دینی در حاکميتهای سياسی افغانستان پيشينهی دراز دارد. ریشهی این بیدادگری به فرهنگ نظامقبيلهای برمیگردد. ويژگی چنين نظامی چيزی جز استبداد نميتواند باشد که بهناچار قیامها و جنبشهای عدالتخواهی و دموکراتیک را به نیز به دنبال داشته است و دارد. مرحوم غبار دراین باره مینویسد: «افغانستان پس از هر غسل خون، پیراهن چرکین و کثیفش را دوباره به تن میکند». در این میان هزارهها بیش از مردم دیگر افغانستان برای عدالت، عدالتاجتماعی، افغانستانِ عاری از استبداد، تبعیض و تعصب نژادی و مذهبی عریان مبارزه کردهاند. چنین است که رهبران سیاسی و مقاومت مردم هزاره، به نحوی تلاش کردهاند تا از جامعه و مردم هزاره در برابر سیاستهای ویرانگر حکومتهای قبیلهای، دفاع کنند و ضمن حفظ موجودیت و هویت هزارهها، از استبداد و بیعدالتی فراگیر نیز جلوگیری کنند.
باری، مقاومتهای مردمی و گاهی نظامی، همراه با جنبشهای وسيع اجتماعی و سياسی ساختار سياسی ظالمانهی افغانستان را به چالش كشاند و شعلههای كمسوی برخاستن و ايستادن را در روح هزارهها روشن نگهداشت؛ تأمین عدالتاجتماعی، تحقق دموکراسی و حصول حقوق شهروندی را برای آنان یک اصل زیستنی تبدیل کرد. عدالتاجتماعی به معنی پایان چند سده تبعیض نژادی، زبانی و مذهبی و حق مشارکت سیاسی حفظ هویت و شخصیت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی هزارهها اصلی در این مبارزات انسانی و عدالتخواهانه بوده است و این خواست انسانی و سیاسی و حقخواهی همواره یک اصل عینی در جنبشهای هزارهها بودهاند. قتلعامهای پیدرپی، کشتار، تبعید، زندان، مهاجرتهای اجباری، فرار دادنها، غصب سرزمینها، سرکوب قیامهای محلی و سراسری و نابودی شصتدو درصد مردم هزاره حق جنبشهای عدالتخواهانهی هزارهها بود و شد که تنها در دوران امیر عبدالرحمان اتفاق افتاد. سیاست «هزارهستیزی»، انواع القاب اهانتآمیز که واژهی هزاره بار از اهانت و تحقیر را با خود داشت، به ویژه در دوران حکومت نادر، ظاهرخان و داوود از یادماندهای این جنبشهای عدالتخواهی بودند که در تحولات نظامی قیامهای هزارستان در دههی شصت و هفتاد، غرب کابل به رهبری شهید مزاری و جنبشتبسم و جنبشروشنایی خود را نشان دادند.
«جنبش روشنایی» پس از آن شکل گرفت که دولت افغانستان تصمیم گرفت مسیر پروژهی برقرسانی آسیای مرکزی بهنام «توتاپ» را از بامیان. وردک به سالنگ تغییر دهد. این پروژهی ۵۰۰ مگاواتی که توسط یک شرکت آلمانی «فیشنر» که تأمین برق افغانستان را به عهده داشت و بهترین مسیر برای انتقال این خط برق را بامیان دانسته بود، بررسی و طراحی شده بود و قرار بود از بامیان بگذرد. تغییر مسیر پروژهی برقرسانی «توتاپ» با دستور «اشرفغنی» رئیس جمهوری افغانستان از «بامیان» به «سالنگ» تغییر یافت که باعث اعتراضهای مردمی در شهر کابل، شهرها و استانهای دیگر افغانستان و خارج از کشور شد. این موضوع مردم افغانستان به ویژه هزارهها را به شدت عصبانی و نگران کرد؛ زیرا موضوع انتقال برق برای مردم هزارستان از اهمیت حیاتی برخوردار است؛ زیرا رفتن برق به هزارستان باعث فقرزدایی، بهتر شدن اوضاع اقتصادی، شکستن انحصار سیاسی و اسفالتشدن راههای آنان میشود.
در هزارستان و بامیان یک لامپ برق دولتی روشن نیست. این مردم در تاریکی مدام به سر میبرد. در طرف دیگر در مناطق مرکزی و بامیان معدنهای زیادی مانند زغالسنگ و آهن وجود دارند که به دلیل مشکل تأمین برق کار بهرهبرداری از معادن و رشد گردشگری در آن ولایت تعطیلاند. کارشناسان برق و اقتصاد باتوجه به انتقال خط برق از بامیان و مناطق مرکزی کشور، معتقدند که هزارستان از امنیت کافی و شرایط لازم برای انتقال خط برق برخوردار است و انتخاب این مسیر افزون بر اینکه امن است، برای اقتصاد افغانستان و مناطق هزارهنشین حیاتی است. از آنجایی که یکی از شعارهای اشرفغنی در انتخابات ریاست جمهوری، شکستن انحصار جغرافیای سیاسی و اقتصادی هزارستان بود، این مردم را واداشت که بر حقشان پا بفشارند و مطالباتشان را پیگیری کنند.
با شروع اعتراضهای اردیبهشت ماه و سپس آغاز مذاکرات دولت بار دیگر وعدههایی نسبت به تأمین برق این مناطق تا سال 1398داده شد؛ اما حامیان جنبش روشنایی حاضر به اعتماد به اشرفغنی و شریکان دولتش نشدند و بر خواستههایشان که عدالتخواهانه است، پای فشاری کردند. عقبنشینی همراهان اولیهی جنبش مانند «محمد محقق، معاون دوم ریاست اجراییه» هم نتوانست جنبش را تسلیم ارادهی ارگ کند و آنان از خواستشان یک گام کوتاه نیامدند و بر آن استوار ماندند.
چنین شد که رهبران سنتی و جوان هزاره در کنار تعداد زیادی از عدالتخواهان از دیگر اقوام، یکصدا فریاد عدالتخواهی سر دادند. آنان معتقد بودند که حرکتدادخواهانهیشان «جنبشروشنایی» واکنش جمعی و عدالتخواهانهای است در پاسخ به بیعدالتی در حق مردمی که همواره در پروژههای ملی و توسعهی همگانی در نظر گرفته نشدهاند. در این حال، رهبران جوان و سنتی مردم افغانستان به ویژه مردم هزاره در مصلای شهید مزاری توتاب را خط سرخ خود فریاد زدند و به دولت زمان دادند و از کنشگران خیابانی خواستند تا در 27 ثور کابل به خیابان بیایند و عدالت و برق توتاب را فریاد بکشند تا دولت همان کنند که در طرح شرکت آلمانی «فیشنر» آمده است و آن عبور برق توتاب از بامیان به میدان وردک است.