نسل نو + طرح نو
محمد اسحاق فیاض
بعد از سقوط جمهوریت، و چیره شدن دوباره طالبان برکابل، تاجیک ها، هزاره، ازبک ها و دیگر اقوام در آشفتگی و بی برنامگی های زیادی به سر می برند، تاکنون هیچ طرح و راهکار جامعی از طرف آنها ارایه داده نشده است، هیچ وحدت نظری میان اقوام وجود ندارد، پشتونها چه روشنفکر و سنتی و ملی گرا و اسلامگرا، همه سکوت اختیار کرده اند و گویا آنها به مدینه فاضله ای که می خواستند رسیده اند، قدرت به صورت مطلق در اختیار آنها است و اینکه در این حاکمیت استبدادی چقدر استخوانهای دیگر اقوام خورد می شود، هیچ باکی برای شان نیست و اینکه زنان در محجوریت مطلق چه زجری می کشند، هیچ پروایی ندارند. اما اقوام دیگر باگرایش های مختلف سیاسی و نظامی و فرهنگی فقط شعار داده اند و گامهای موثرعملی نتوانسته اند بردارند.
اکنون این نوع گرایش را برمی شماریم :
١- سیاست مداران و رهبران کهنه
رهبران و سیاست مدارانی که طی بیست سال سرمست از باده قدرت بودند، هنوزهم به همان فکرند، آنها ائتلاف های سیاسی متعددی را در کشورهای مختلف شکل داده اند، جلسات اسکایپی و چت رومی برگزار می کنند و از هردری سخن می گویند و از مذاکره و مقاومت سخن می گویند و بر وحدت ملی و بازگشت جمهوریت تاکید می کنند و طالبان را هم تهدید می کنند که اگر آنها را در قدرت شریک نسازند، مقاومت خواهند کرد!
هیچ کشوری روی آنها حساب باز نمی کند و حامیان خارجی شان نیز آنها را رهای شان کرده اند.
٢- نظامیان اردوی از هم پاشیده:
تعدادی از نظامیان سابق هم جبهه های متعدد مقاومت تشکیل داده اند و گاه گاهی بمب گذاری هایی و حملاتی را علیه نیروهای طالبان انجام می دهند، اما آنچه مبهم است در این میان این است که آنها هیچ طرح مشخص سیاسی ندارند، مبارزه مسلحانه برای چه؟ برای کی؟ آنها متاسفانه منابع کافی برای تامین نیاز های تسلیحاتی و لجستیکی جبهات شان را ندارند، متاسفانه اعتمادی میان نظامیان و رهبران سنتی و یا نسل جوانی که تلاش های سیاسی می کنند و توده های مردم ، وجود ندارد. بدون تردید مبارزه مسلحانه بدون یک ایدئولوژی، پایگاه مردمی و اعتماد متقابل به پیروزی نمی رسد، زیرا ایدئولوژی برای مبارزان انگیزه، شجاعت و فداکاری ایجاد می کند و پایگاه های مردمی دایره مبارزات مسلحانه آنها را توسعه می دهد و هماهنگی سیاسی، پیروزی و رسیدن به هدف را برای آنها تامین می کند. اکنون جبهات مختلف و پراکنده مقاومت هیچ کدام از این فاکتورها را دارا نمی باشد.
٣- نسل جوان و شعارهای بلند:
سومین جریان پراکنده ای که در اقصا نقاط جهان صدای مخالفت با نظام طالبان را بلنده کرده نسل جوانی است که طی بیست سال در دامن جمهوریت رشد کرده اند، این نسل اندوخته های علمی بیشتر و تجربه کمتر نسبت به نسل های گذشته و سیاسی ها و نظامیان سابق دارند، احساسات و موضع گیری های آنان از روی درد و صداقت است، اما نداشتن تجربه سیاسی و تشکیلاتی مهمترین پاشنه آشیل آنهاست که این جماعت را همیشه رنج داده اند، سرگردانی و شعار های بلندبالا و موضع گیری های تند نشان از بیقراری و سرگشتگی هایی است که وضعیت موجود برای شان قابل تحمل نیست و از سویی به راهکار درستی هم دست پیدا نکرده اند.
بدون تردید نسل جدید، نه دوره جمهوریت برای شان قابل قبول است و نه دوره سیاه طالبان، زیرا عصر جمهوریت برای آنان دوره فساد، دغلباز، فریب کاری، زراندوزی زورمداران و رشد تضادهای قومی درسایه سرپوش گذاشتن به حقایق موجود جامعه افغانستان، است. پسا طالبان هرگز به معنی بازگشت جمهوریت فرورفته در فساد نیست، اما آنچه ذهنیت نسل جدید را آشفته ساخته نبود بدیلی برای پساطالبان است، طبیعی است هر جریانی اگر بدیلی و طرح نو و جامعی برای مبارزات سیاسی خود نداشته باشد، تلاش ها و فداکاری های دوره مبارزه برباد خواهد رفت و هیچ نتیجه ملموسی حاصل نخواهد شد. طرح و استراتژی جامع پایه و اساس هرمبارزه ای است که با تکیه بر آن راه دشوار مبارزه را به پیش می برند.
نسل جدید از آنجایی که به طرح جامع و استراتژی مبارزاتی کامل دست پیدا نکرده اند ایده های متفاوتی را دنبال می کنند، یکی سیستم فدرالی پسا طالبان را مطرح می کنند و دیگری از تجزیه افغانستان سخن می رانند و حتی تقسیم افغانستان میان کشورهای همسایه نیز در میان است، اما هیچ کدام از این طرح ها از سطح شعار، به مرحله عمل و اجرایی نرسیده است.
در میان چنین پراکندگی هایی تنها راهی که می تواند روزنه امیدی کوچکی باشد بازهم همان نسل جوان بی تجربه هستند که آرمانهایی بلندی را در سر دارند. بدون تردید از رهبران پیشین دیگر کاری ساخته نیست آنها نه طرح نو دارند و نه جرات و جسارت های زمان مبارزه برای شان باقی مانده اند، آنها قابل احترام هستند و اکنون وقت آن رسیده که تجربیات شان را به نسل جوان منتقل کنند.
اما آنچه که امروز برای نسل جوآن مهم است این است که آنها در قدم اول باید کارهای تشکیلاتی را یاد گرفته و از ساختار منظم و منسجم تشکیلاتی برخوردار شوند و در قدم دوم برای خود استراتژی تبین کنند و براساس آرمان و استراتژی که دارند گام به گام حرکت کنند، زیرا هیچ مبارزه ای بدون کار تشکیلاتی و استراتژی و هدف معین و مشخص ره بجایی نخواهد برد، متاسفانه در افغانستان مد شده است که شخصیت ها و رهبران سیاسی اهداف و خواسته های خود شان را براساس نرخ روز تعیین می کنند و بدون تردید چنین مبارزه ای جز شکست حاصلی دیگری ندارد.
نکته اساسی دیگری که نسل جوان باید به توجه کنند این است که ارتباط میان اقوام و شخصیت های مبارز را هرچه بیشترکرده و برای افغانستان فعلی طرح مشخص و معینی را تبیین کنند و براساس آن طرح، راهکار مبارزات سیاسی و نظامی خود را پیش ببرند و به جامعه جهانی آن طرح را تشریح کرده و آن را در سطح بین الملل بقبولانند. در سایه چنین اجماع و طرح مشخص و راهکار برای آینده افغانستان است که می تواند جریان های مسلح و مقاومت های مسلحانه را نیز به این سمت و سو هدایت کرد و از کمک های بین المللی نیز برخوردار شد.