بستن

روایت تبعیض، حذف، فساد وناکارآمدی اردوی ملی افغانستان در دوره جمهوریت (خاطرات خلبان محمدظفر احمدی)

حذف سیستماتیک هزاره‌ها در افغانستان از طریق سیاست‌های دولتی و غیردولتی به‌صورت سازمان‌یافته‌ای دنبال شده بود. این حذف سیستماتیک شامل تلاش‌های مستقیم و غیرمستقیم برای کاهش حضور اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی هزاره‌ها بوده است.

روایت تبعیض، حذف، فساد وناکارآمدی اردوی ملی افغانستان در دوره جمهوریت (خاطرات خلبان محمدظفر احمدی)

این جانب محمد ظفر احمدی، فرزند ضامن احمدی، در سال ۱۳۷۴ ه. ش/۱۹۹۵م، در ولسوالی ناور، قریه سردریا دره سبزآب، در خانواده‌ای علاقه‌مند به علم و دانش اندوزی، به دنیا آمدم. از کودکی، شوق فراوانی به یادگیری و کشف دنیای اطراف داشتم و علاقه خاصی به خلبانی و ژورنالیسم در من نهفته بود.

تحصیلات ابتدایی خود را در مکتب لیسه عالی چاه اسپ از صنف اول تا پنجم آغاز کردم و نخستین گام‌های خود را در مسیر دانش‌اندوزی برداشتم. با نقل مکان خانواده به مرکز غزنی، در قلعه شهاده، تحصیلاتم را از صنف ششم تا دوازدهم در مکتب لیسه امام قائم بکاول ادامه دادم و در سال ۱۳۹۳ با افتخار از این مکتب فارغ‌التحصیل شدم. دوران تحصیل در این مکتب مرا به جوانی نسبتا با تجربه و آماده برای رویارویی با چالش‌های جدید زندگی تبدیل کرد و تجربیات ارزشمندی از اساتید خود کسب نمودم.

در سال ۱۰ سنبله ۱۳۹۴، مسیر خود را به سوی آسمان‌های بیکران گشودم و تحصیلات عالی خود را در دانشگاه هوایی ارتش (آکادمی افسران جوان هوایی) آغاز کردم. این در حالی بود که پذیرش در آکادمی‌های نظامی، به ویژه دانشگاه هوایی، با وجود چالش‌هایی همچون ارتباطات، واسطه‌ها، و بگروندهای قومی، معمولاً تحت تأثیر نسبت‌های خانوادگی با مقامات بلندپایه قرار داشت. اما من با تلاش و پشتکار بی‌وقفه، و بدون اتکا به واسطه‌ها و ارتباطات، به تحصیلات خود ادامه دادم و با دقت و عزم راسخ به دروس ابتدایی علوم هوانوردی پرداختم. سرانجام در تاریخ ۱۰ سنبله ۱۳۹۵، دوره ابتدایی آموزش نظامی و مسلکی خود را با موفقیت به پایان رساندم و به رتبه دوهم بریدمن از آکادمی افسران جوان هوایی فارغ‌التحصیل شدم. این موفقیت در واقع محصول تعهد، علاقه و پشتکارم در پیگیری تحصیلاتم بود و نیز نشان‌گر آن بود که در زمینه علوم هوانوردی نظامی ظرفیت و استعداد دارم.

پس از اتمام دوره‌های ابتدایی، به انستیتوت زبان انگلیسی KELTIC و سپس به انستیتوت LSB پیوستم. این دو انستیتوت با حمایت آمریکایی‌ها اداره می‌شد و من در این دوره‌ها مهارت‌های زبان انگلیسی خود را تقویت کرده و برای مراحل بعدی حرفه‌ای آماده شدم. در فبروری ۲۰۱۸، پس از گذراندن چندین امتحان، به بورسیه خلبانی طیارات بال ثابت در کشور امارات متحده عربی معرفی شدم و با عزمی راسخ و اراده‌ای آهنین به تحقق رویاهای خود در عرصه علوم هوانوردی پرداختم.

مسیر پر پیچ و خم تحصیلی و حرفه‌ای من، نمایانگر تعهد و اشتیاقم به علم و دانش و همچنین خدمت به کشورم است. من با تلاش بی‌وقفه، اندوخته‌های مغتنم و تجارب خوبی در عرصه علوم هوانوردی کسب نمودم که بخشی از این تجارب، آموخته‌ها و خاطراتم را در ذیل برای استفاده هم‌نسلان خود و نسل‌ آینده شریک می‌سازم.

مقدمه

برای بسیاری از افراد، دوران سربازی نه تنها به معنای گذراندن زمان در سنگر، پاسگاه، و برج‌های نگهبانی نبود، بلکه کار کردن به عنوان کارمند رایگان و ارزان‌قیمت در برخی سازمان‌های دولتی نیز به شمار می‌آمد. این متن روایت یک سرباز از قوم هزاره بود که دوره سربازی‌اش شامل آموزش و خدمت در نظامی بود که ادعای مردم‌سالاری داشت. این روایت تصویری از تجربیاتی که بر سربازان، به‌ویژه سربازان هزاره، می‌گذشت، ارائه می‌داد.

به مناسبت پایان خدمت سربازی‌ام، که نه به میل خود بلکه به واسطه یک معامله ننگین که توسط فرمانده عالی‌رتبه و همراهانش ترتیب داده شده بود، تصمیم گرفتم چند پاراگراف راجع به خدمت سربازی بنویسم.

در این یادداشت، تلاش کردم شرایط سربازان جامعه هزاره را در قول‌اردوها، فرقه‌ها، لواها، کندک‌ها و تولی‌ها در نظام حکومت پیشین افغانستان، به‌ویژه در دانشگاه هوایی و قول‌اردوی هوایی، بیان کنم. امیدوارم این اطلاعات برای خوانندگان، به‌ویژه مشمولین نظام، مفید باشد و به آنان کمک کند تا تصویری دقیق‌تر از شرایط سربازی در افغانستان داشته باشند.

تحلیف عسکری

طبق سوگندنامه خدمت وظیفه عمومی، هدف از جذب سربازان، دفاع از استقلال، تمامیت ارضی، نظام جمهوری اسلامی افغانستان، و جان، مال، و ناموس مردم بود. به نظر می‌رسید که با این سربازگیری، نظام در پی تأمین امنیت در مرزها و داخل کشور بود و در برخی موارد، نیروهای متخصص و ویژه را برای عملیات‌های پیچیده در برخی ارگان‌ها به کار می‌گرفت. این اهداف شاید منطقی به نظر می‌رسیدند، اما همواره سوالاتی برای سربازان مطرح می‌شد: چرا هزینه‌های این اهداف باید توسط ما پرداخت شود؟ سربازان غالباً جوانان ۱۸ تا ۳۰ ساله‌ای بودند که در ابتدای زندگی بزرگسالی خود قرار داشتند و فاقد کمترین سرمایه برای شروع زندگی بودند. با حقوق ناچیز سربازی (مبلغی بین ۱۰۰۰۰ تا ۱۲۰۰۰ افغانی)، اغلب در دوران خدمت با مشکلات مالی مواجه می‌شدند و در خوش‌بینانه‌ترین حالت، دو سال از وقتشان بیهوده گرفته می‌شد. در صورتی که عملاً با احتساب وقفه‌های پیش و پس از خدمت، این روند بیش از دو سال به طول می‌انجامید. 

آیا روش‌های دیگری برای دستیابی به این اهداف وجود نداشت؟ آیا نمی‌شد حقوق سربازی را افزایش داد تا افراد مناسب‌تری به محیط نظامی جذب شوند و بهره‌وری نیروهای نظامی افزایش یابد؟ یا اینکه نمی‌شد از تکنولوژی‌های پیشرفته استفاده کرد تا نیاز به تعداد کمتری سرباز باشد؟ من در این یادداشت، به دنبال پاسخگویی به این سوالات نبودم، بلکه هدفم از مطرح کردن این سوالات، آشنا کردن شما با درگیری‌های ذهنی یک سرباز بود. مسئله‌ای که من قصد داشتم بیان کنم این بود که بسیاری از سربازان اذعان داشتند: «ما در راستای اهداف فوق به کار گرفته نشدیم.» در این یادداشت، سعی کردم جوّ حاکم بر محیط خدمت سربازان را مختصراً بیان کنم.

قبل از معرفی شدنم در دانشگاه هوایی

پیش از ورود به دانشگاه هوایی (آکادمی افسران جوان هوایی)، گمان می‌کردم که دوران سربازی برایم عاری از تعصب، قوم‌پرستی، سمت‌پرستی، زبان‌پرستی و نیش‌زبان‌های نیش‌دار خواهد بود. تصور می‌کردم که در محیط آکادمیک سربازی، افراد از هر نقطه افغانستان برای هدف مشترکی، یعنی دفاع از تمامیت ارضی و ارزش‌های ملی، گرد هم خواهند آمد. اما متأسفانه، سایه تعصب و قوم‌پرستی و برخوردهای سلیقه‌ای متعصبان نسبت به هزاره‌ها بر من سنگینی می‌کرد. در ابتدا با جمعی از دوستانم در خفا مقاومت می‌کردیم، اما نتیجه‌ای نداشت.

با این حال، سرباز بودن به عنوان امتیازی منفی تلقی می‌شد و رابطه فرد با همکارانش را تحت تأثیر قرار می‌داد. به عنوان نمونه، روزی که درخواست رخصتی کرده بودم، با ورقه رخصتی به رئیس ارکان دانشگاه هوایی مراجعه کردم. با وجود اینکه ده ماه بدون یک روز رخصتی خدمت کرده بودم، درخواست من رد شد، در حالی که به دیگران به راحتی رخصت داده می‌شد. از من انتظار داشتند که بدون رخصت بمانم، در حالی که این حق من بود. این نمونه‌ای از تبعیض آشکار بین اقوام بود که باعث ناراحتی شدید من شد. پس از این اتفاق، با قوماندان دانشگاه هوایی تماس گرفتم و موضوع را مطرح کردم و در نهایت موفق به گرفتن رخصت شدم. اما پس از بازگشت، رئیس ارکان مرا به اتاقش خواست و گفت که دیگر تا زمان فراغت حق رخصتی ندارم. این نشان‌دهنده موقعیت ضعیف‌تر سربازان و محصلان در سیستم اداری نظامی بود. انتظارات ناعادلانه‌ای مانند این تنها به فرماندهان محدود نمی‌شد، بلکه نشان‌دهنده فرهنگی نادرست بود که بر کل ارتش افغانستان، قول اردو و پوهنتون هوایی حاکم بود. در نتیجه، همواره مجبور بودم برای انجام ندادن کاری که وظیفه‌ام نبود مقاومت کنم و انرژی صرف کنم یا مجبور به انجام آن شوم. در هر دو صورت، ذهنم همیشه درگیر بود. علاوه بر شرایط ویژه سربازی، مسائلی نیز وجود داشت که کارمندان را آزار می‌داد. بسیاری از کارهای بیهوده اجباری در امور محوله به کارمندان وجود داشت که در ابتدا مرا بسیار آزار می‌داد، تا اینکه به آن‌ها عادت کردم.

دوره آموزشی ۱۳۹۴/۶/۱۰ الی ۱۳۹۵/۶/۱۰

به‌عنوان فردی که در دانشگاه هوایی آموزش نظامی دیده بودم، به جرئت می‌توانستم بگویم که آموزش مؤثری ندیده بودیم. چون بسیاری از اساتید ما بر اساس پیشینه قومی منصوب شده بودند، نه بر اساس شایستگی و دانش علمی. به یاد دارم اساتیدی را که حتی معنی لغات را نمی‌دانستند. به عنوان مثال، یک روز کسی از استادی پرسیده بود: “معنی مکانیزم چیست؟” و استاد در پاسخ گفته بود: “مکانیزم یعنی مکانیزم.” شما خود می‌توانید قضاوت کنید که با چنین اساتیدی در محیط آکادمیک دانشگاه هوایی، آینده چه می‌شد. اگر می‌خواستم گزارشی مختصر از یک سال دوره آموزشی در این مجموعه ارائه کنم، می‌توانستم موارد زیر را ذکر کنم.

1. تمرینات نظامی به جای تعلیمات خلبانی

ما به دانشگاه هوایی پیوسته بودیم تا به عنوان خلبان آموزش ببینیم، اما بخش زیادی از وقت ما به تمرینات نظامی و جمع نظام اختصاص داده می‌شد. به جای تمرکز بر مهارت‌های هوانوردی، مجبور بودیم وقت زیادی را صرف رژه و تمرینات نظامی کنیم که ارتباطی با هدف اصلی ما نداشت.

2. صف‌های بی‌پایان و انتظارهای طولانی

«منتظر ماندن» به یکی از اصلی‌ترین اجزای زندگی ما در دوران آموزشی تبدیل شده بود. صف‌های طولانی برای هر چیزی وجود داشت: صف غذا، صف ورود و خروج، صف ثبت اطلاعات، صف دستشویی و حتی صف‌های مکرر برای حضور و غیاب. این انتظارهای بی‌پایان اغلب با عجله و شتاب همراه بود؛ مثلاً بعد از ۳۰ دقیقه انتظار در صف غذا، باید غذایمان را به‌سرعت می‌خوردیم و به کلاس یا تمرین بعدی می‌رفتیم. این وضعیت به‌نوعی تعادل بین انتظار و عجله را از ما می‌گرفت و تجربه آموزشی را بسیار دشوار می‌کرد.

3. آشنایی مختصر با تفنگ M-16

در طول دوره آموزشی، تنها یک بار با تفنگ M-16 آشنا شده بودیم و فقط یک بار فرصت داشتیم آن را باز و بسته کنیم. این آموزش محدود نشان می‌داد که تمرکز اصلی روی هوانوردی نبود، بلکه بیشتر به آموزش‌های نظامی مختصر و ناپیوسته توجه می‌شد.

۴. کلاس‌های تئوری علوم هوانوردی

در برخی جلسات، کلاس‌های آموزشی تئوری در زمینه علوم هوانوردی برگزار می‌شد. این کلاس‌ها تنها بخشی از برنامه آموزشی ما را تشکیل می‌دادند و بیشتر بر تئوری‌های پایه تمرکز داشتند.

۵. کلاس‌های عقیدتی طولانی

بخشی از برنامه آموزشی ما شامل کلاس‌های عقیدتی دوساعته بود که چندین جلسه به طول می‌انجامید. این کلاس‌ها بیشتر بر مسائل اعتقادی و ایدئولوژیک تمرکز داشت و بخشی از آموزش اجباری ما بود.

۶. درس‌های عمومی و نظامی

علاوه بر تمام این‌ها، مضامین دیگری مانند کیمیا، فزیک، تاریخ، ریاضیات و اصول نامه‌های نظام نیز به ما تدریس می‌شد. این درس‌ها بیشتر به آموزش عمومی و اصول نظامی اختصاص داشتند و چندان با هدف علوم هوانوردی ما مرتبط نبودند.

این‌ها خلاصه‌ای از تجربه ما در پوهنتون هوایی بود؛ ترکیبی از انتظارهای بی‌پایان، تمرینات نظامی غیرمرتبط، و آموزش‌های تئوری پراکنده که تجربه آموزشی ما را شکل می‌داد.

سخت‌گیری‌های تبعیض‌آمیز در معاینات  صحی پیش از اعزام محصلین به بورسیه

این موضوع به‌طور جدی در دستور کار مسئولین قول اردوی هوایی قرار داشت. محصلین هزاره برای دریافت بورسیه‌های تحصیلی باید از موانع زیادی عبور می‌کردند (باید از هفت خان رستم می‌گذشتند). به‌طور مشخص، در سطوح رهبری ادارات مافوق، دانشجویان هزاره به دلیل تعلق به این قومیت، از رشته‌های مهم و پرتقاضا مانند پیلوتی کنار گذاشته می‌شدند و به رشته‌های انجنیری یا تخنیک طیاره هدایت می‌شدند. حتی در مواردی که محصلین هزاره موفق به پاس کردن معاینات صحی می‌شدند، باز هم بهانه‌هایی مطرح می‌شد تا مانع پیشرفت آن‌ها شوند. به‌عنوان مثال، ادعا می‌شد که کشورهای مقصد، مانند امارات متحده عربی، افراد شیعه مذهب را نمی‌پذیرند. این ادعاها در حالی مطرح می‌شد که هیچ مدرک معتبری برای آن وجود نداشت و تنها هدف از آن، حذف محصلین هزاره از لیست بورسیه‌های تحصیلی بود. این روند ناعادلانه نشان‌دهنده تعصب و تبعیض شدید علیه محصلین هزاره و محروم کردن آن‌ها از فرصت‌های تحصیلی بود.

واسطه‌گری در تقسیمات تحصیلی

پس از اتمام سال اول دانشگاه، زمانی که دانشجویان برای انتخاب رشته‌های تخصصی و مهم در نهادهای آموزشی نظامی آماده می‌شدند، فرآیند تقسیم‌بندی به‌طور فزاینده‌ای تحت تأثیر واسطه‌گری و ارتباطات شخصی قرار می‌گرفت. رشته‌هایی چون خلبانی و تخنیک طیاره، که به‌طور سنتی به‌عنوان پرطرفدارترین و پردرآمدترین رشته‌ها شناخته می‌شدند، نه‌تنها بر اساس شایستگی‌ها و نتایج تحصیلی توزیع نمی‌شدند، بلکه بیشتر به کسانی اختصاص می‌یافتند که دارای واسطه‌های قوی یا وابستگی‌های قومی خاص بودند. این روند نه‌تنها منجر به نابرابری در فرصت‌های تحصیلی می‌شد، بلکه به کاهش کیفیت آموزش و پرورش نظامی نیز دامن می‌زد و دانشجویان مستعد و شایسته را از دستیابی به جایگاه‌های مناسب محروم می‌ساخت.

سهمیه‌بندی قومی و تاثیرات آن بر پذیرش در آکادمی‌های نظامی

در تمامی آکادمی‌های وزارت دفاع ملی، سهمیه‌بندی قومی به‌طور فزاینده‌ای حق دانشجویان لایق و مستعد را پایمال می‌کرد. در حالی که شایسته‌سالاری و توانمندی می‌بایست معیارهای اصلی پذیرش باشند، این اصول اساسی جای خود را به سهمیه‌بندی ناعادلانه، واسطه‌گری، سمت‌گرایی، و فساد داده بودند. شعار اشرف غنی که بیان می‌کرد هیچ افغانستانی از افغانستانی دیگر برتر نیست، به‌عنوان نمادی از وحدت و برابری ملی مطرح شده بود، اما واقعیت موجود در دوایر دولتی و نظامی کاملاً با این شعار در تضاد بود. تعصب قومی و نژادی در این محیط‌ها به شدت ریشه دوانده و هر روز بیشتر از قبل موج می‌زد.

اگر ادعا می‌شد که هیچ افغانستانی از دیگری برتر نیست، پس چرا در آکادمی‌های نظامی تعصب و قوم‌پرستی به حدی رسیده بود که جایگاه‌های آموزشی بر اساس وابستگی‌های قومی توزیع می‌شدند؟ به عنوان مثال، دانش‌آموز هزاره‌ای به نام عصمت‌الله از ولایت ارزگان با نمره ۳۱۲ در امتحان آکادمی ملی نظامی راه نمی‌یافت، در حالی که دانش‌آموزی دیگر به نام احسان‌الله با پیشینه قومی پشتون و از همان ولایت، با نمره ۱۴۵ به‌راحتی به آکادمی ملی نظامی راه می‌یافت. این پذیرش ناعادلانه تنها به دلیل وابستگی‌های قومی بود و نمونه‌ای آشکار از فساد سیستماتیک و نابرابری در فرصت‌های آموزشی به‌شمار می‌رفت.

ورود و پذیرش فرزندان زورمندان و بانفوذ بدون آزمون و  معیارهای علمی

پس از اتمام امتحانات ورودی در پوهنتون هوایی و دیگر آکادمی‌های نظامی، روندی نگران‌کننده مشاهده می‌شد که در آن بسیاری از فرزندان افراد بانفوذ و قدرتمند، و همچنین افرادی با وابستگی‌های قومی خاص، بدون رعایت معیارهای علمی مورد نیاز و حتی بدون گذراندن آزمون‌های ورودی، به این مؤسسات پذیرفته می‌شدند. این افراد تحت عنوان “ریزرف” یا دیگر عنوان‌های مشابه، از تمامی مراحل و الزامات رسمی معاف می‌گشتند و جایگاه‌هایی که می‌بایست به افراد با استعداد و شایسته تعلق می‌یافت، به آنان اختصاص می‌یافت. این روند نه تنها عدالت تحصیلی را زیر سؤال می‌برد، بلکه به کاهش کیفیت و اعتبار این مؤسسات آموزشی منجر می‌شد و استعدادهای واقعی را از دسترسی به فرصت‌های تحصیلی محروم می‌ساخت.

فشار بر دانشجویان ‌اقوام غیر پشتون، به خصوص هزاره ها

دانشجویان غیر پشتون، به ویژه هزاره ها در محیط‌های آموزشی نظامی با سخت‌گیری‌ها و تبعیض‌های شدیدی از سوی فرماندهان نالایق و متعصب مواجه می‌شدند. این فرماندهان، با بهره‌برداری از روش‌های غیرانسانی نظیر سیلی زدن، فحاشی، تنبیه‌های بی‌مورد، و توهین به قومیت و ظاهر دانشجویان، سعی می‌کردند این دانشجویان را تحت فشار قرار دهند و آنان را مجبور به ترک تحصیل کنند. هدف از این اقدامات، خالی کردن جایگاه‌های تحصیلی برای افرادی بود که وابسته به مقامات و قوم حاکم بودند.

به عنوان مثال:- در جریان سال نخست نزدیک به فراغت از دانشگاه هوایی، سه نفر از محصلین به مرحله کاندیداتوری بورسیه تحصیلی ایالات متحده آمریکا راه یافته بودند. در میان این افراد، یکی از محصلین هزاره به نام علی ذوئیب با شایستگی و استعداد خود، پس از گذراندن چندین آزمون زبان انگلیسی که توسط مشاورین برگزار شده بود، به عنوان کاندیدای اصلی بورسیه انتخاب شده بود. اما جنرال وهاب وردک، قومندان وقت قول اردوی هوایی، به‌طور مستقیم مانع از اعطای بورسیه به علی ذوئیب شد. مشاورین به علی ذوئیب اطلاع داده بودند که جنرال وهاب وردک تأکید کرده بود که باید نواسه یا برادرزاده او به جای وی در این بورسیه پذیرفته شود، وگرنه هیچ‌یک از کاندیداها نمی‌توانستند بورسیه را دریافت کنند. مشاورین اعلام کرده بودند که این درخواست را نمی‌پذیرند و در صورت عدم پذیرش کاندیدای اصلی، هیچ‌یک از افراد را برای بورسیه نخواهند برد. جنرال وهاب وردک به‌طور قاطع اظهار داشته بود که اگر نواسه یا برادرزاده او پذیرفته نمی‌شد، هیچ‌کس را به بورسیه نمی‌فرستاد.

با افزایش تنش‌ها و بالا گرفتن موضوع تا سطوح وزارت دفاع و دیگر مقامات، علی ذوئیب مجبور شده بود با جنرال وهاب وردک تماس بگیرد و از او بخواهد که بورسیه را به فرد مورد نظر خود منتقل کند. جنرال وهاب وردک با لحن تهدیدآمیز پاسخ داده بود که به‌زودی صبح با او تصفیه حساب خواهد کرد.

خبرهایی از قول اردوی هوایی به علی ذوئیب رسیده بود مبنی بر اینکه جنرال وهاب وردک قصد دارد او را دستگیر کند. در نتیجه، علی ذوئیب در شرایطی که هیچ حامی‌ای در قول اردوی هوایی نداشت و قادر به دفاع از حقوق خود و امثال او نبود، مجبور شده بود دانشگاه هوایی را به‌طور دائم ترک کند. در آکادمی ملی نظامی، آکادمی سنهارس، و دیگر اکادمی های نظامی، نیز موارد مشابهی زیادی برای محصلین هزاره رخ داده بود.

به علاوه، هزاره‌ها از بدو تأسیس قول اردوی هوایی تا ماه اگست ۲۰۲۱ در سطوح مختلف رهبری حضور نداشتند.

این روند ناعادلانه، نه تنها حقوق انسانی دانشجویان اقوام غیر پشتون، به ویژه هزاره ها را نقض می‌کرد، بلکه به تضعیف بنیادهای آموزشی و ارتقای بی‌عدالتی در جامعه منجر می‌شد.

وضعیت غذا و شرایط زندگی سربازان

وضعیت غذا و شرایط فیزیکی در اردوگاه‌ها به‌طور جدی نامطلوب و نگران‌کننده بود. غذای سربازان نه تنها از نظر کمی، بلکه از لحاظ کیفیت نیز بسیار ضعیف بود، به‌طوری که بسیاری از سربازان به دلیل تغذیه ناکافی و نامناسب به تدریج ضعیف و ناتوان شده بودند. این وضعیت به دلیل فساد گسترده در میان رهبری، به‌ویژه قوماندان قول اردو و مدیر لوژیستیک، که سهم‌های بزرگی از حقوق و جیره‌های سربازان را به‌صورت غیرقانونی به جیب خود می‌زدند، ایجاد شده بود.

علاوه بر این، شرایط زندگی سربازان در فصول سرد زمستان و گرمای طاقت‌فرسای بهار نیز بسیار سخت بود. سربازان مجبور بودند ساعت‌های طولانی را بدون دسترسی به برق بگذرانند، چرا که قوماندان قول اردو سوخت جنراتورها را به‌صورت مخفیانه به فروش می‌رساند و درآمد آن را صرف ساختن بلندمنزل‌ها و رفاه شخصی خود می‌کرد. این شرایط دردناک و غیرانسانی بر کسی پوشیده نبود، به‌ویژه در میان نیروهای مستقر در قول اردوی هوایی و قول اردوهای زمینی، که به‌خوبی از این سوءاستفاده‌های گسترده آگاه بودند.

تجربیات سربازی در دانشگا هوایی از تحقیر تا تبعیض

اکنون می‌خواهم درباره تجربه‌های خود در دوران خدمت سربازی و مسائلی که بسیاری از سربازان را در دوره آموزشی رنج می‌داد، بنویسم. پیش از ورود به قول اردوی هوایی، تصوری از خدمت داشتم که شامل تغییر در زمان خواب و بیداری، نظم، کار گروهی، مسئولیت‌پذیری و زندگی در شرایط سخت بود. این شرایط به نظرم دوره‌ای مفید و استثنایی می‌آمد. اما این تنها بخشی از واقعیت بود. اگر با کسانی که سربازی را گذرانده‌اند صحبت کنید، متوجه خواهید شد که «تحقیر شدن» خاطره مشترک بسیاری از سربازان در طول خدمت است. 

هرگاه کسی مرتکب خطایی می‌شد یا توانایی انجام دستورات فرمانده را نداشت، علاوه بر تنبیه، توهین و تحقیر نیز می‌شد و احتمالاً ناسزا هم می‌شنید. قوماندانان ما به‌طور مداوم در صف‌ها به تحصیل‌کرده بودن ما اشاره کرده و از بی‌عرضگی‌مان در انجام برخی امور شکایت می‌کردند. هر روز از نفهمی و بی‌شعوری افرادی ناشناس صحبت می‌کردند که چه عمداً و چه سهواً مرتکب اشتباهی شده بودند. فریاد کشیدن بر سر سربازان آموزشی، امری عادی بود.

یک شب، در ساعت ۹ نزدیک میدان فوتبال، منتظر دوستم بودم که قوماندان بلند صدا زد و به من گفت: «اونجا چرا منتظری؟» با اندکی وحشت‌زدگی گفتم: «منتظر دوستم هستم.» او جواب داد: «اینجا مگه کوچه و بازار است؟ نبینم اونجا منتظر باشی.» این رفتارها هر روز در پوهنتون هوایی رخ می‌داد و هم‌قطارانم از این وضعیت ناراحت بودند. نمونه‌های زیادی از این موارد وجود داشت. مثلاً ممکن بود برای مطرح کردن موضوعی وارد دفتر فرمانده شوید و او با بی‌تفاوتی بگوید: «برو بیرون، حوصله ندارم، یا ورقه‌ات را اجرا نمی‌کنم، یا ورقه‌ات را پاره می‌کنم.» اگر به چند روز مرخصی ضروری احتیاج داشتید و مشکل‌تان را با مافوقتان در میان می‌گذاشتید، اصل بر دروغ گفتن‌تان بود، مگر اینکه می‌توانستید خلافش را ثابت کنید. جملات تحقیرآمیز و توهین‌آمیز همچون «کجا همین‌طور سرت را انداختی پایین و وارد می‌شوی؟ بیرون!»، «اینجا چه غلطی می‌کنی؟»، «گم شوید بیرون»، «همراه‌تان بعداً تصفیه حساب می‌کنم» و جملات مشابه، مکرراً در پوهنتون هوایی و قول اردو هوایی شنیده می‌شد.

«استرس» جزء جدایی‌ناپذیر دیگری از دوره خدمت بود. هر روز تهدید می‌شدیم: اگر تختت منظم نباشد، اخراج می‌شوی؛ سوانح‌ات خراب می‌شود؛ امریه‌ات لغو می‌شود؛ اگر جمع نظام را درست نروی، کاری می‌کنم که «مرغ‌های آسمان به حالت گریه کنند، زمین و آسمان دلشان برایت بسوزد» (تکیه‌کلام قوماندان کندک)؛ از مرخصی خبری نیست؛ کاری می‌کنم که هیچ توقع نداشته باشی! شما حق اعتراض ندارید. تا حدودی منطقی به نظر می‌رسید، چرا که یک نظامی باید بتواند در کوتاه‌ترین زمان، سریع‌ترین واکنش را در مواجهه با دشمن داشته باشد.

تجربیات ارزشمند و تلخ در دوران آموزشی

در دوران آموزشی، تجربیات ارزشمند و تلخی را کسب کردم که شاید در ادامه زندگی‌ام چنین فرصت‌هایی به دست نیاید. دوره ما شامل ۲۰۰ نفر برای آموزش خلبانی از نقاط مختلف افغانستان بود. اما قبل و بعد از دوره ما، مردم هزاره به تدریج و به‌طور سیستماتیک از ورود به بزرگ‌ترین نهاد آکادمیک نظامی و ملی افغانستان حذف می‌شدند. برای مثال، در دوره‌های قبل و بعد از ما، از میان ۲۰۰ یا ۱۸۰ نفر، تنها پنج تا هشت نفر از مردم هزاره موفق به ورود به دوره آموزشی می‌شدند. این امر به‌طور واضح ناعادلانه بود. 

هزاره‌ها با هزاران مشکل به پوهنتون هوایی برای فراگیری درس‌های خلبانی راه می‌یافتند، اما حتی از میان کسانی که به دانشگاه هوایی وارد می‌شدند، به‌طور مکرر در معاینات صحی از خلبانی حذف و به تخصص‌های دیگر معرفی می‌شدند. این وضعیت ناعادلانه و تحقیرآمیز به‌ویژه برای ما آزاردهنده بود. در عوض، افرادی از قوم‌های غیر هزاره بدون هیچ‌گونه معیار منطقی، علمی یا حتی روانی به دانشگاه هوایی راه می‌یافتند و در نهایت به مقام خلبانی می‌رسیدند، در حالی که افراد لایق و با استعداد از قوم هزاره به‌طور سیستماتیک از برنامه خلبانی حذف و به تخصص‌های دیگر معرفی می‌شدند.

این حذف سیستماتیک به‌وسیله رهبری وزارت دفاع ملی و به‌ویژه رهبری قول اردوی هوایی سازماندهی می‌شد. ما هزاره‌ها هیچ‌گونه حامی‌ای برای دادخواهی این بی‌عدالتی مطلق نداشتیم.

در طول این دوره، با رنگین‌کمان فرهنگی افغانستان آشنا شدم. شاید پیش از آن، مجموعه‌ای از تصورات، افغانستان را در ذهن من می‌ساخت، اما بعد از این دوره، با نمونه واقعی آن آشنا شدم.

تجربیات ارزشمندی آموزشی در کشور امارات متحده عربی و چالش‌های بازگشت به وطن

دوره آموزشی خلبانی خود را در کشور امارات متحده عربی گذرانده بودم. این دوره آموزشی و پروازی برای من بسیار ارزشمند و پربار بود. به مدت شش ماه، درس‌های نظری شامل “Aviation English”، “Advance Theory of Aviation”، “VFR”، و “IFR” را در آکادمی هوایی فجیره به اتمام رسانیدم. سپس، پروازها و مانورهای حرفه‌ای مانند نشست، برخاست، و مدیریت شرایط اضطراری را با طیارات و شبیه‌سازهای “Cessna C-172″، “Simulator Diamond DA-42″، “Diamond DA-40 aircraft”، “MCC Simulator”، “Cessna C-208″، و “NVG” تجربه کردم. پس از پایان این دوره آموزشی، به عنوان یکی از سه شاگرد برتر از “Fujairah Aviation Academy” فارغ‌التحصیل شدم و بورسیه تحصیل طیارات “A-29” یا همان “سوپر تکانو” را در ایالات متحده آمریکا از طرف آکادمی هوایی فجیره و شرکت ریتیان دریافت نمودم.

پس از بازگشت به افغانستان، بورسیه تحصیلی آمریکا لغو شد. این دوره برای من بسیار لذت‌بخش بود و از آن به بهترین نحو بهره بردم، چرا که همه چیز بر اساس استعداد، تلاش، سخت‌کوشی و زحمت کشیدن استوار بود، نه بر اساس تعلقات تباری، قومی، واسطه و پول. می‌توانستم بگویم که این یکی از درخشان‌ترین دوره‌های آموزشی من بود.

در سال ۱۳۹۸ به وطن بازگشتم. برخلاف وعده‌ای که جنرال شعیب، قومندان قبلی قول اردوی هوایی، داده بود، به لواء هوایی شیندند در ولایت هرات تعیین بست شدم. وعده این بود که کسانی که از آکادمی‌های خارج کشور به عنوان شاگرد نخبه و برتر فارغ‌التحصیل می‌شوند، حق اولویت برای تعیین بست در کابل خواهند داشت. اما در افغانستان، همه چیز بر اساس بنیادهای قومی، واسطه، شناخت و پول می‌چرخید. از جامعه هزاره، هیچ‌کس در رهبری قوای هوایی از بدو تأسیس تا سقوط حکومت فاسد غنی حضور نداشت، به جز معاون لواء هوایی کابل، دگروال اسحاق، که تمام صلاحیت‌هایش از طرف رهبری قول اردو هوایی و لواء هوایی کابل گرفته شده بود، و قومندان کندک بال ثابت لواء هوایی کابل، جگرن صفیه فیروزی، که همچون دگروال اسحاق تمام صلاحیت‌هایش از طرف رهبری لواء هوایی کابل و به‌ویژه گروپ اوپراسیون های  لواء هوایی کابل محدود و کاملاً گرفته شده بود. این دو شخص تنها به‌طور سمبولیک در این بست‌ها حضور داشتند. در گروه ما دوازده نفر بودیم که پس از تحصیل به وطن بازگشتیم. از این جمع، دو نفر هزاره بودیم؛ یکی از ما در لواء هوایی کندهار و دیگری در لواء هوایی شیندند تعیین بست شد. واسطه‌داران و کسانی با بنیادهای قومی در

کابل تعیین بست شدند. این واقعیت به‌وضوح نشان‌دهنده چالش‌ها و بی‌عدالتی‌های سیستماتیک موجود در نظام بود که ما را به شدت آزار می‌داد.

تعیینات ناعادلانه پس از فارغ‌التحصیلی در نهادهای نظامی

دانشجویانی که با زحمت و تلاش زیاد موفق به فارغ‌التحصیلی از نهادهای نظامی می‌شدند، در مرحله تعیینات و دریافت وظایف با مشکلات عمده‌ای مواجه بودند. در این مرحله، عدالت و شایسته‌سالاری جای خود را به تبعیض و فساد می‌داد. فرزندان بی‌واسطه و افرادی که به اقوام خاصی تعلق داشتند، به خطرناک‌ترین و دورافتاده‌ترین مناطق اعزام می‌شدند، جایی که جان آن‌ها به‌طور جدی در معرض تهدید قرار داشت. در مقابل، افرادی که وابستگی‌های قوی به مقامات و افراد بانفوذ داشتند، بدون داشتن دستاورد یا شایستگی خاصی، به سرعت به رتبه‌های بالا و مقام‌های برجسته دست می‌یافتند.

این تعیینات ناعادلانه نه تنها انگیزه و روحیه نیروهای جوان را کاهش می‌داد، بلکه به تضعیف کلی ساختار نظامی و امنیتی کشور نیز منجر می‌شد. عدم حمایت لازم از نیروهای شایسته و تلاش برای حفظ منافع گروه‌های خاص، به جای منافع عمومی، نشان‌دهنده عمق فساد و بی‌عدالتی در سیستم بود و پیامدهای سنگینی برای جامعه و امنیت ملی به همراه داشت.

نبود حمایت لازم برای نیروهای خط مقدم در شرایط بحرانی

به دلیل گستردگی فساد، ناتوانی مدیریتی، و دخالت‌های سیاسی، نیروهای نظامی در خط مقدم غالباً از حمایت‌های لازم محروم می‌شدند. این کمبود حمایت شامل تأمینات اساسی مانند تجهیزات، تسلیحات، و حتی غذا و دارو بود که در لحظات حیاتی به نیروها نمی‌رسید. یکی از نمونه‌های بارز این بی‌کفایتی، محاصره‌های متعدد نیروهای اردوی ملی توسط طالبان در مناطق مختلف بود.

در چنین شرایطی، نیروهای محاصره‌شده با کمبود مهمات و تجهیزات ضروری مواجه می‌شدند و درخواست‌های مکرر آن‌ها برای کمک و تقویت از سوی فرماندهی، به دلیل فساد و بی‌توجهی، نادیده گرفته می‌شد. این عدم حمایت نه تنها باعث تضعیف روحیه سربازان می‌شد، بلکه به تلفات جانی و شکست‌های نظامی جبران‌ناپذیری نیز منجر می‌گردید. در حالی که سربازان خط مقدم جان خود را برای دفاع از کشور به خطر می‌انداختند، فساد و سیاست‌زدگی در سطوح بالای فرماندهی، جان آن‌ها را به‌طور غیرضروری در معرض خطر قرار می‌داد و اعتبار و کارآیی کل سیستم دفاعی را به چالش می‌کشید.

بی‌عدالتی وفساد فراگیر در نیروهای دفاعی و‌امنیتی

بی‌عدالتی و فساد در نیروهای امنیتی و دفاعی افغانستان به یک معضل عمیق و تلخ تبدیل شده بود که سال‌ها بدنه این ارگان‌ها را آلوده کرده و به یکی از چالش‌های اصلی کشور بدل شده بود. این فساد نه تنها شایسته‌سالاری را تضعیف کرده، بلکه جان هزاران سرباز و نیروی امنیتی را به‌خاطر منافع شخصی و گروهی به خطر انداخته بود. در حالی که فساد مالی و اداری در سطوح بالا روزبه‌روز گسترش می‌یافت، نیروهای شجاع و فداکاری که در خط مقدم نبرد از کشور دفاع می‌کردند، از حمایت لازم محروم می‌ماندند.

این داستان تلخ بی‌عدالتی پایانی نداشت مگر آن‌که وجدان‌های بیدار در افغانستان، از جامعه مدنی گرفته تا مقامات دولتی، برای از بین بردن این فساد و نابرابری‌ها در ساختارهای امنیتی و دفاعی کشور، اقدامات جدی و مؤثری انجام دهند. تنها با اتحاد و تلاش جمعی می‌توان امید داشت که این زخم کهنه التیام یابد و نیروهای امنیتی به جایگاهی برسند که شایسته آن بودند؛ جایگاهی که بر مبنای عدالت، شفافیت، و احترام به حقوق تمامی اعضای این نهادها بنا شده باشد.

مأموریت در لوای هوایی شیندند/هرات

در آغاز مأموریت خود به عنوان خلبان و آمر تعلیم و تربیه کندک بال ثابت در لوای هوایی شیندند/هرات، انتظار داشتم تجربه‌ای مشابه دوران آموزشی‌ام داشته باشم. اما خوشبختانه، این بار به عنوان یک خلبان با احترام و برخورد مناسبی مواجه شدم که برای من دلگرم‌کننده بود. از آن‌جایی که شغف و انگیزه‌ام برای خدمت به وطن و مردمم بسیار بالا بود، تمام توان و انرژی‌ام را در این راستا به‌کار بردم. به عنوان خلبان، از نقش و مسئولیت‌هایم بسیار راضی بودم و تمامی تلاش و انرژی‌ام را در راستای خدمت به وطن و مردمم به‌کار می‌گرفتم. هر روز، از صبح تا شب، به انجام پروازها و کارهای اداری می‌پرداختم و از ساعت هشت صبح تا هشت شب مشغول کار بودم، که شامل پروازها در نیمه اول روز و انجام کارهای اداری در نیمه دوم می‌شد. این تلاش‌ها برای دوستانم در لوای هوایی هرات نیز مشهود بود. اداره‌ای که پیش از ورود من به وضعیت نزولی و بحرانی دچار شده بود، با تلاش‌های من طی یک سال به یکی از مهم‌ترین و آبرومندترین ادارات لوای هوایی شیندند/هرات تبدیل شد.

با این حال، مشکلاتی مانند عدم حمایت رهبری لوای هرات به دلیل قومیت من و تبعیض‌های موجود در میان خلبانان به وضوح مشهود بود. در این مسیر، با چالش‌های زیادی روبه‌رو شدم. برخلاف من، دیگر خلبانان تنها به پرواز می‌پرداختند و از مسئولیت‌های اداری شانه خالی می‌کردند، زیرا بر اساس ریشه تباری تبرئه می‌شدند و در صورت بروز مشکل قوماندانان مستقیماً از آن‌ها حمایت می‌کردند. اما من، به عنوان یک هزاره، هیچ حمایتی از سوی رهبری لوای هوایی هرات دریافت نمی‌کردم. تعصب، قوم‌پرستی و برخوردهای دوگانه بین خلبانان وجود داشت و من همیشه با ناملایمات و تبعیض‌ها مواجه بودم. این نابرابری‌ها و تعصبات به مرور انگیزه‌ام را تحت تأثیر قرار داد و موجب شد که با نارضایتی از شرایط موجود مواجه شوم.

با وجود همه این مشکلات، انگیزه‌ام برای کارم را از دست ندادم. در طول دو سال، به‌رغم تمامی ناملایمات، کارهای اداری خود را به نحو احسن انجام دادم و آمریت تعلیم و تربیه کندک بال ثابت به یکی از موفق‌ترین آمریت‌ها تبدیل شد. حتی زمانی که هیئت رهبری وزارت دفاع ملی و قول اردوی هوایی برای بررسی و کنترل به هرات آمد، تنها آمریت تعلیم و تربیه کندک بال ثابت و آمریت تعلیم و تربیه گروپ حفظ و مراقبت بودند که کارهای اداری خود را به طور کامل انجام داده بودند. متأسفانه، این موفقیت‌ها حسادت و حساسیت‌هایی را نسبت به من ایجاد کرد.

سوءاستفاده از صلاحیت‌های وظیفوی در لواء های هوایی

سوءاستفاده از صلاحیت‌های وظیفوی در لوای هوایی به یکی از مشکلات عمیق و نگران‌کننده تبدیل شده بود که تأثیرات منفی گسترده‌ای بر عملیات نظامی و ایمنی سربازان می‌گذاشت. در موارد متعددی، طیارات به جای استفاده برای مأموریت‌های نظامی و انتقال سربازان به مناطق امن، برای اهداف شخصی مقامات ارشد به کار گرفته می‌شدند. این سوءاستفاده‌ها به‌ویژه زمانی نمایان می‌شد که سربازان به دلیل نبود امکانات هوایی، مجبور به حرکت از راه زمینی شده و با خطرات جدی امنیتی و کمین‌های دشمن مواجه می‌شدند.

یکی از نمونه‌های بارز این سوءاستفاده‌ها زمانی رخ داد که طیارات لوای هوایی به دستور قوماندان برای جابه‌جایی وسایل شخصی از شیندند به هرات بارگیری شد، در حالی که سربازان ناچار به سفر زمینی بودند و جانشان در معرض تهدید قرار گرفت. این اقدام نشان‌دهنده فقدان وجدان و مسئولیت‌پذیری در مدیریت لواء بود.

علاوه بر این، پروازهای بدون معیار و عدم رعایت استانداردهای آموزشی مناسب در میان قوماندانان لوای هوایی نیز به وضوح مشاهده می‌شد. به‌عنوان مثال، فرماندهان هوایی در هرات و کندهار بدون داشتن دوره‌های آموزشی لازم و بدون رعایت اصول پروازی، از یک نوع طیاره به نوع دیگر تغییر می‌دادند، که این امر خطرات جدی برای ایمنی پروازها به همراه داشت.

با وجود این مشکلات و نبود حمایت‌های لازم، تلاش کردم تا به بهترین نحو ممکن وظایف خود را انجام دهم و به خدمت ادامه دهم، هرچند که شرایط بسیار دشوار بود و وجدان کاری در سطوح بالای رهبری به‌طور جدی زیر سؤال رفته بود.

برخوردهای دوگانه و سلیقه‌ای در مقابل محصلین و سربازان هزاره در نیروهای دفاعی و‌ امنیتی 

۱:- در سال‌هایی که در نیروهای زمینی و هوایی افغانستان خدمت می‌کردم، با بسیاری از سربازان هم‌تبارم گفت‌وگو کرده و از نزدیک با مشکلات و نارضایتی‌های آنان آشنا شدم. یکی از مشکلات عمده‌ای که سربازان، به‌ویژه از اقوام غیرپشتون، به خصوص هزاره‌ها، با آن مواجه بودند، برخوردهای دوگانه و سلیقه‌ای از سوی فرماندهان و مافوق‌هایشان بود.

طبق آیین‌نامه و مقررات نظامی، پس از ۲۴ ساعت نگهبانی، ۲۴ ساعت استراحت الزامی بود و نگهبانی‌های مداوم بیش از این مدت غیرقانونی به حساب می‌آمد. اما این مقررات برای همه به یک شکل اجرا نمی‌شد. جواد احمدی، سرباز ۲۵ ساله، به دلیل عدم مرخصی و مجبور بودن به کار مداوم به مدت دو سال، بسیار ناراضی بود، در حالی که دیگر سربازان، به‌ویژه آن‌هایی که از قومیت‌های خاص یا وابسته به مقامات بودند، به مرخصی‌های منظم دسترسی داشتند.

حسین رضایی، سرباز ۲۸ ساله، نیز از شرایط سخت نگهبانی‌های بیش از حد خود شکایت داشت. او به یاد می‌آورد که در سال ۱۳۹۷، در ساعت دو شب و در سرمای بیست درجه زیر صفر، مجبور بود دو ساعت تمام روی برجک در بیابانی سرد و خالی بی‌حرکت بایستد. با لحن پر از خستگی و ناامیدی پرسید: «آیا این شرایط عادلانه است؟ آیا راهکاری دیگر برای حفاظت از کندک و لواء ارتش وجود ندارد؟ آیا تکنولوژی نمی‌تواند وظیفه‌ای را که من به اجبار انجام می‌دهم، بهتر و با هزینه کمتری به عهده بگیرد؟»

این شرایط دشوار و ناعادلانه، به‌ویژه برای سربازان هزاره، به روال عادی تبدیل شده بود، در حالی که تعداد کافی سربازان در کندک یا لواء وجود داشت که می‌توانستند به صورت عادلانه وظایف را تقسیم کنند. اما سیاست‌های دوگانه و سلیقه‌ای مانع از این توزیع منصفانه شد و سربازان را در شرایطی سخت و ناعادلانه قرار داد.

این تجربیات تلخ، بخشی از مشاهدات من از دورانی بود که هر سرباز هزاره مجبور بود پس از ورود به ارتش افغانستان با آن‌ها مواجه شود و به نوعی برای زنده ماندن و خدمت کردن در این شرایط دوام بیاورد. 

۲. رفتارهای دوگانه‌ای که در برابر محصلین و سربازان هزاره مشاهده می‌شد، به وضوح در تعاملات با هم‌کلاسی‌ها، اساتید و فرماندهان نمود پیدا می‌کرد. تغییر نگرش‌ها و رفتارها پس از آشکار شدن هویت هزاره فرد، به وضوح مشهود بود. از میان دوستان نزدیک من، پنج نفر هر خطا یا نقصی را به هزاره بودن ما نسبت می‌دادند، در حالی که هم‌کلاسی‌هایم از مناطق مختلف افغانستان بودند.

طنز و جوک‌های رایج درباره هزاره‌ها، نظیر «چوچه چنگیز، قوم مغول و لهجه هزارگی»، نشانه‌هایی از تحقیر و تبعیض بودند. ویژگی‌های مثبت هزاره‌ها، از جمله تلاش، تحصیل و آموزش، توجه به کتاب و قلم، و موفقیت در آزمون سراسری کانکور، کمتر مورد تمسخر قرار می‌گرفتند. اما جوک‌ها و طنزهای منفی که به نژادپرستی دامن می‌زدند، به بازتولید ستم و تبعیض کمک می‌کردند. هزاره‌ها بارها با توهین و تحقیر مواجه شده بودند و حقوق آنان به‌طور مداوم نقض شده بود. اعتراضات مدنی هزاره‌ها، مانند جنبش روشنایی و جنبش تبسم، با هزینه‌های سنگین و از دست دادن جان‌های بسیاری همراه بود. بسیاری از فعالان مدنی و سیاسیون هزاره، نظیر عبدالرزاق وحیدی و شیرخان فرنود، تحت فشارهای شدید امنیتی قرار گرفته بودند. این فشارها شامل بازداشت، زندان، احکام تعزیری، احضار، تهدید و اخراج از دانشگاه‌ها، ادارات دولتی و نظامی بودند. 

۳. مشکل سرکوب و تبعیض تنها به فعالان هویت‌طلب محدود نمی‌شد و در سطح گسترده‌تری در جامعه مشاهده می‌شد. در افغانستان، فعالیت‌های اجتماعی غالباً بدون تفکیک تخصصی صورت می‌گرفت و فعالیت‌های مدنی، سیاسی و اجتماعی به‌طور همزمان توسط یک فرد یا گروه انجام می‌شد. با تشدید شکاف‌های قومی و هویتی، جامعه مدنی غیرپشتون، به‌ویژه جنبش‌های زنان، احساس جدایی از جامعه مدنی پشتون کرده بود. اعتراضات خیابانی که پس از سقوط حکومت پیشین صورت گرفت، نمایانگر این شکاف و عدم حمایت از سوی گروه‌های دیگر بود. این شکاف‌ها به وضوح در جنبش‌های روشنایی، رستاخیز و سایر حرکت‌های مدنی نمایان شد.

در این شرایط، انتشار شب‌نامه‌ها با مضامینی مبنی بر «این جنبش، جنبش ما نیست» و دعوت به سکوت و عدم همراهی، نشان‌دهنده عمیق‌تر شدن شکاف‌های اجتماعی و عدم همبستگی در جامعه بود. این وضعیت، ضرورت بازنگری در نظام‌های تربیتی، اجتماعی و فرهنگی را برای رسیدن به همبستگی و عدالت بیشتر در جامعه به نمایش می‌گذارد. هدف من از بیان این مطالب، تأیید یا توجیه مواضع تبعیض‌آمیز نبود. برای من، آزادی فردی تنها در صورتی ممکن بود که آزادی و برابری برای همه افراد جامعه تأمین شود. این نوشته تنها به تحلیل نتایج بلندمدت اعتراضات جنبش‌های عدالت‌خواهانه و حق‌طلبانه پرداخته و به بررسی تأثیرات آن بر هزاره‌ها می‌پرداخت. 

۴. به عنوان یک هزاره، به شدت از اهانت‌ها و توهین‌هایی که به قوم من می‌شد، ابراز نارضایتی می‌کردم. این توهین‌ها، اعم از جوک‌های قومی و اظهارات تفرقه‌افکنانه، نه تنها ناپسند بلکه مضر و تبعیض‌آمیز بودند. هرگز جوک‌های قومی را نمی‌پسندیدم و هرگاه با چنین مواردی مواجه می‌شدم، به آن‌ها اعتراض می‌کردم. تا کنون چندین بار دوستانم از اینکه به جوک‌های قومی اعتراض کرده‌ام، ناراحت شده بودند. در چنین مواقعی، توضیح می‌دادم که این رفتار نه تنها از نظر اخلاقی نادرست است، بلکه می‌تواند به تنفر و تفرقه میان مردم افغانستان دامن بزند. دشمنان تمامیت ارضی کشور، با سوءاستفاده از حس شوخ‌طبعی مردم و ترویج جوک‌های قومی، تلاش می‌کردند تا جامعه را به سمت تجزیه سوق دهند. در دوران سربازی، شاهد درگیری‌های لفظی و سادیسم قومی بودم که نشان‌دهنده عمق نژادپرستی و تبعیض در جامعه بود. این درگیری‌ها بین زبان‌ها و قومیت‌های مختلف، از جمله پشتو، فارسی و هزارگی، به وضوح بیانگر مشکلات تربیتی و روانی جامعه ما بود. به دلیل کمبودهای تربیتی و سرخوردگی‌های شخصی، به راحتی به مسخره کردن دیگران روی می‌آوریم و از این طریق تلاش می‌کنیم کمبود شادی و رضایت خود را جبران کنیم. متأسفانه، سیستم آموزشی و فرهنگی ما نیز سهم زیادی در تقویت نژادپرستی دارد. در کتاب‌های درسی، هزاره‌ها به‌طور مکرر به عنوان «خارجی» یاد می‌شدند، که نشان‌دهنده ترویج نژادپرستی در نظام آموزشی بود. چرا ما نمی‌پذیریم که نژادپرستی بخشی از جامعه ماست و بسیاری از مردم افغانستان، چه فارسی‌زبان و چه غیر فارسی‌زبان، تحت تأثیر آن قرار دارند؟ این نژادپرستی در فرهنگ ما ریشه دوانده و بر دیدگاه‌های اجتماعی تأثیر گذاشته است. در بحث‌هایی که با همکارانم در هرات داشتم، همگی بر این نکته توافق داشتیم که توهین و تحقیر دیگران با جوک‌های قومی، علاوه بر زشت بودن، عواقب منفی جدی برای وحدت و تمامیت ارضی کشور دارد. هیچ هزاره آگاه و بافرهنگی به چنین رفتارهایی تن نمی‌دهد. متأسفانه، به دلیل تربیت نادرست و غفلت از پدیده نژادپرستی، جوک‌های قومی در میان مردم رواج یافته و به معضلی فرهنگی تبدیل شده است. امیدوارم روزی برسد که جامعه به برابری و همبستگی واقعی دست یابد و تمامی افراد، بدون توجه به قومیت و زبان، با احترام و انسانیت با یکدیگر برخورد کنند.

برخوردهای دوگانه و تفکیک اجتماعی 

فعالیت‌های اجتماعی در افغانستان، به‌ویژه در میان غیرپشتون‌ها، با تفکیک‌های روشنی همراه بود. تفکیک میان روزنامه‌نگاران، فعالان مدنی، سیاسی و هویت‌طلب در این جامعه تقریباً غیرممکن به نظر می‌رسید. در نتیجه، بسیاری از افراد باید بار چندین عنوان را به‌طور همزمان به دوش می‌کشیدند. سرکوب گسترده فعالان مدنی افغانستان زمانی اهمیت بیشتری پیدا می‌کرد که بدانیم سه سال بعد بزرگ‌ترین جنبش سیاسی از زمان استقرار نظام حاکم به راه می‌افتاد. نسل‌هایی که تحت تأثیر سیاست‌های نظام حاکم مجبور به فراموش کردن زبان مادری خود شده بودند، دوباره به ریشه‌های قومی-هویتی خود علاقه‌مند شدند. حق آموزش به زبان مادری به‌طور جدی‌تری مورد توجه قرار گرفت و شکاف‌های موجود میان مرکز و مناطق مختلف افغانستان، به‌ویژه میان پشتو و فارسی، تشدید شد.

با تشدید این شکاف‌ها، جامعه مدنی غیرپشتون‌های افغانستان، به‌ویژه جنبش زنان، احساس جدایی از جامعه مدنی پشتون‌ها کرد. شعارهایی که پس از سقوط حکومت پیشین در خیابان‌ها داده شد، به‌ویژه در مورد ضرورت همراهی با اعتراضات غیرپشتون‌ها، نشان‌دهنده این شکاف‌ها بود. وقتی این همراهی محقق نشد، جامعه مدنی غیرپشتون برداشت کرد که از طرف پشتون‌ها حمایت نمی‌شود. این شکاف‌ها در جنبش‌های روشنایی، رستاخیز و دیگر جنبش‌ها نمایان شد.

مشارکت هزاره‌ها در ارگان‌های نظامی، به خصوص در دانشگاه هوایی ( اکادمی افسران جوان هوایی)

در ساختار کامل دانشگاه هوایی (آکادمی افسران جوان هوایی)، که شامل قومندانان در سطوح مختلف (قوماندانی، کندک‌ها، تولی‌ها و بلوک‌ها)، اساتید، افسران، بریدملان و کارمندان ملکی بود، حضور قوم هزاره به‌طور چشمگیری محدود و نادیده گرفته شده بود. در میان این تشکیلات، تنها یک بریدمل از قوم هزاره به نام بریدمل اصغر حضور داشت.

بریدمل اصغر، بدون هیچ واسطه‌ای و صرفاً به دلیل پیشینه قومی خود، بارها و بارها تحت فشار، نوکری‌های اجباری، خراب کردن پیشینه نظامی، عدم اعطای رخصت به مدت یک سال، بی‌حرمتی در محضر محصلین و کندک مداومین، از سوی قومندان قول اردوی هوایی، جنرال وهاب وردک، قرار گرفته و مورد سوءرفتار واقع شده بود. این رفتار به دلیل آن بود که بریدمل اصغر در سال ۱۳۹۴، نواسه جنرال وهاب وردک، یحیی نوابی را به دلیل بی‌نظمی، بی‌حرمتی و اخلال نظم، تنبیه کرده بود. این واقعیت تلخ نشان‌دهنده تبعیض سیستماتیک و ناعدالتی‌هایی بود که هزاره‌ها در محیط‌های آکادمیک و غیرآکادمیک نظامی با آن مواجه بودند. این نمونه‌ای از واقعیت تلخ محیط‌های نظامی افغانستان بود که در آن افراد از قوم هزاره نه‌تنها مورد بی‌توجهی قرار می‌گرفتند، بلکه به دلیل پیشینه قومی خود، با تبعیض و فشارهای ناعادلانه روبرو می‌شدند. چنین وضعیتی نیاز فوری به اصلاحات و ترویج برابری در ارگان‌های نظامی را به‌وضوح نمایان می‌ساخت تا همه اقوام و گروه‌ها به‌طور عادلانه و بدون تبعیض در این نهادها نمایندگی شوند.

 وزیران دفاع افغانستان ۲۰۰۱ تا ۲۰۲۱

در طول دو دهه، افغانستان شاهد تغییرات مکرر در رهبری وزارت دفاع بود. تنوع و مشارکت اقوام در وزارت دفاع ملی از آغاز تأسیس، همواره با چالش‌های فراوان همراه بود. این مسأله نه تنها نابرابری‌ها و فساد در سیستم ارتقاء و تعیینات نظامی را بازتاب می‌داد، بلکه اعتماد عمومی به نهادهای دولتی را به شدت تضعیف کرده بود.

این فهرست‌ها نمایانگر تنوع و گوناگونی اقوام در رهبری وزارت دفاع ملی افغانستان از زمان سقوط طالبان تا پیش از سقوط دولت اشرف غنی بود. 

چنین وضعیت نگران‌کننده‌ای، ضرورت اصلاحات جدی و بنیادین را به وضوح نمایان می‌ ساخت. 

1. مارشال محمد قسیم فهیم: از سپتامبر ۲۰۰۱ تا دسامبر ۲۰۰۴، از قومیت تاجک.

2. جنرال عبدالرحیم وردک: از دسامبر ۲۰۰۴ تا آگوست ۲۰۱۲، از قومیت پشتون.

3. جنرال بسم‌الله خان محمدی: از سپتامبر ۲۰۱۲ تا می ۲۰۱۵، از قومیت تاجک.

۴. محمد معصوم استانکزی: از می ۲۰۱۵ تا جون ۲۰۱۶، از قومیت پشتون.

5. جنرال عبدالله خان حبیبی: از جون ۲۰۱۶ تا آپریل ۲۰۱۷، از قومیت پشتون.

6. طارق شاه بهرامی: از آپریل ۲۰۱۷ تا دسامبر ۲۰۱۸، از قومیت پشتون.

7. اسدالله خالد: از دسامبر ۲۰۱۸ تا جولای ۲۰۲۰، از قومیت پشتون.

8. شاه‌محمود میاخیل: از جولای ۲۰۲۰ تا مارچ ۲۰۲۱،از قومیت پشتون.

9. جنرال محمد یاسین ضیا: از مارچ ۲۰۲۱ تا جون ۲۰۲۱، از قومیت تاجک.

10. جنرال بسم‌الله خان محمدی (بار دوم): از جون ۲۰۲۱ تا آگوست ۲۰۲۱، از قومیت تاجک.

لوی درستیزان وزارت دفاع افغانستان ۲۰۰۱ تا ۲۰۲۱

در این مدت، فرماندهی ستاد کل ارتش افغانستان نیز دستخوش تغییرات فراوانی شده بود. تنوع و مشارکت اقوام در فرماندهی ستاد کل ارتش از بدو تأسیس، همواره با چالش‌هایی فراوان همراه بود. این مسئله نه تنها نابرابری‌ها و فساد در سیستم ارتقاء و تعیینات نظامی را بازتاب می‌داد، بلکه اعتماد عمومی به نهادهای دولتی را به شدت تضعیف کرده بود. چنین وضعیت نگران‌کننده‌ای، ضرورت اصلاحات جدی و بنیادین را بیش از پیش نمایان می‌ساخت.

1. جنرال اصف دلاور: از قومیت تاجک.

2. جنرال بسم‌الله محمدی: از قومیت تاجک.

3. جنرال شیرمحمد کریمی: از قومیت پشتون.

4. جنرال قدم‌شاه شهیم: از قومیت تاجک.

5. جنرال بسم‌الله وزیری: از قومیت پشتون.

۶. جنرال یاسین ضیا: از قومیت تاجک.

7. جنرال ولی محمد احمدزی: از قومیت پشتون.

8. جنرال هیبت‌الله علیزی: از قومیت پشتون.

نمونه‌هایی از ترفیعات فوق العاده نامنصفانه در قول اردوی های زمینی قبل از سقوط

رئیس‌جمهوری که خود به شدت غرق در تعصب و از پیشکسوتان فساد در افغانستان به شمار می‌رفت، در تعیینات و ترفیعات در قول اردوهای وزارت دفاع ملی، هیچ اصول و معیاری را رعایت نکرده بود. این وضعیت نه تنها عدالت و شایستگی را نادیده می‌گرفت، بلکه اعتماد عمومی به حکومت و نظام را به شدت تضعیف کرده بود. برای دستیابی به پیشرفت واقعی و پایدار در افغانستان، لازم بود که این نوع تعصبات و نابرابری‌ها به‌طور جدی مورد توجه قرار گیرد و اصلاحات بنیادی در سیستم‌های دولتی و نظامی انجام شود.

1. خیال نبی احمدزی، قومندان قول اردو ۲۰۷ ظفر، ترفیع فوق العاده تورن جنرالی، از قومیت پشتون..

2. علیزی، قومندان قول اردو عملیات‌های خاص، ترفیع فوق العاده تورن جنرالی، از قومیت پشتون.

3. سمیع سادات، قومندان قول اردو ۲۱۵، ترفیع فوق العاده تورن جنرالی، از قومیت پشتون.

4. شفیق سالارزی، قومندان قول اردو ۲۰۵، ترفیع فوق العاده تورن جنرالی، از قومیت پشتون.

5. مصطفی وردک، قومندان قول اردوی ۲۰۹ شاهین، ترفیع فوق العاده تورن جنرالی، از قومیت پشتون.

وزارت دفاع حکومت پیشین افغانستان قبل از سقوط

وزارت دفاع حکومت پیشین افغانستان پیش از سقوط، با این ترکیب، نتوانسته بود اوضاع را پس از فرار ذلیلانه اشرف غنی مدیریت کند. با این حال، برخی از افراد در این سمت ها در عرض یک سال دو رتبه فوق‌العاده دریافت کرده بودند. این مسئله نه تنها نمایانگر ناکارآمدی و ضعف مدیریتی بود، بلکه حاکی از فساد و نابرابری در سیستم ارتقاء و ترفیعات نظامی نیز بود. چنین اقداماتی، اعتماد عمومی به نهادهای دولتی را به شدت تضعیف کرده و نیاز به اصلاحات جدی و بنیادین را بیش از پیش آشکار می‌ساخت.

1. جنرال بسم‌الله خان محمدی، وزیر دفاع، از قومیت تاجک.

2. جنرال  هیبت‌الله علیزی، لوی درستیز وزارت دفاع، از قومیت پشتون.

3. جنرال خیال نبی احمدزی، قومندان قول اردو ۲۰۷ ظفر، از قومیت پشتون.

4. جنرال سمیع سادات، قومندان قول اردو ۲۱۵ میوند، از قومیت پشتون.

5. جنرال شفیق سالارزی، قومندان قول اردو ۲۰۵ اتل، از قومیت پشتون.

6. جنرال مصطفی وردک، قومندان قول اردوی ۲۰۹ شاهین، از قومیت پشتون.

7. جنرال محمد فرید احمدی، قوماندان قول اردوی عملیات خاص، از قومیت تاجک.

8. جنرال فهیم رامین، قومندان قول اردوی هوایی، از قومیت تاجک.

9. بریدجنرال عبدالجبار وفا، قومندان قول اردوی ۲۰۱ سیلاب، از قومیت پشتون.

10. جنرال مولانا جلال‌الدین، قوماندان قول اردوی ۲۰۳ تندر، از قومیت تاجک.

قومندانان قول اردوی هوایی و ترفیعات فوق العاده نامنصفانه قبل از سقوط

تنوع و مشارکت قومی در قوای هوایی از آغاز تأسیس، همواره با چالش‌های فراوانی همراه بود. این مسئله نه تنها نابرابری‌ها و فساد در سیستم ارتقاء و تعیینات نظامی را بازتاب می‌داد، بلکه اعتماد عمومی به نهادهای دولتی را به شدت تضعیف کرده بود. چنین وضعیت نگران‌کننده‌ای، ضرورت اصلاحات جدی و بنیادین را به وضوح نمایان می‌ساخت.

۱. جنرال عبدالوهاب وردک، قومندان قول اردوی هوایی (دو بار)، و دو ترفیع فوق‌العاده به رتبه‌های تورنجنرالی و دگرجنرالی دریافت کرده بود، از قومیت پشتون بود. 

شعار جنرال عبدالوهاب وردک در قوای هوایی چنین بود: “اگر از وردک بودی، مقرر می‌شدی؛ اگر پشتون بودی، در ریرزف می‌ماندی؛ و اگر فارسی‌زبان بودی، می‌رفتی چون جایی برای تو نبود.” این شعار به وضوح تعصب قومی و زبانی در نهادهای نظامی و دولتی افغانستان را نشان می‌داد. چنین تبعیض‌هایی نه تنها شایستگی و توانمندی افراد را نادیده می‌گرفت، بلکه به تفرقه و نارضایتی در جامعه دامن زده بود. برای دستیابی به نظامی عادلانه و شفاف، ضروری بود که چنین رفتارهای تبعیض‌آمیز به شدت محکوم و اصلاح می‌شد. جنرال وردک در دوران مأموریت خود بزرگ‌ترین اختلاس‌ها را انجام داده بود که شامل قراردادهای خارجی و داخلی، سوخت هواپیماهای نظامی، سوخت ژنراتورهای قوای هوایی و مواد لجستیکی بود. این فساد گسترده نه تنها منابع مالی کشور را به هدر داده بود، بلکه اعتماد عمومی به نهادهای دولتی و نظامی را به شدت تضعیف کرده بود. مبارزه با فساد و ایجاد شفافیت در این نهادها باید در اولویت قرار می‌گرفت تا اعتماد و ثبات در کشور بازگردد.

۲. جنرال محمد دوران معصومی، قوماندان قوای هوایی، از قومیت تاجک.

3. جنرال محمد شعیب، قوماندان قوای هوایی، ترفیع فوق‌العاده دگرجنرالی، از قومیت پشتون.

4. جنرال محمد فهیم رامین، قوماندان قوای هوایی، از قومیت تاجک.

5. جنرال عبدالحمید زیارمل، قومندان ۷۷۷ هوایی، ترفیع فوق‌العاده تورن جنرالی، از قومیت پشتون.

6. جنرال عبدالشفیع نوری، معاون قوماندانی قوای هوایی، ترفیع فوق‌العاده تورنجنرالی، از قومیت پشتون.

۷. دگروال فضل الربی حسینی، مدیر کادر و پر سونل قوماندانی قوای هوایی، از قومیت تاجک.

۸. دگرمن خیال محمد شینواری، مدیر تعلیم و تربیه قوماندانی قوای هوایی، از قومیت پشتون.

۹. دگروال نقیب‌الله ورور قومندان آکادمی هوایی افسران جوان، از قومیت پشتون.

۱۰. دگرمن مطیع‌الله شینواری، رئیس ارکان آکادمی هوایی افسران جوان، از قومیت پشتون.

۱۱. دگرمن نقیب‌الله ستانکزی، قومندان کندک مداومین آکادمی هوایی افسران جوان، از قومیت پشتون.

قومندانان لواء‌های هوایی‌ و ترفیعات فوق العاده نامنصفانه قبل از سقوط

1. جنرال ایمل پادشاه، قومندان لواء هوایی کابل، ترفیع فوق‌العاده بریدجنرالی، از قومیت پشتون.

2. جنرال قدرت‌الله صدیقی، قومندان لواء هوایی شیندند/هرات، ترفیع فوق‌العاده بریدجنرالی، از قومیت پشتون.

3. جنرال عبدالرازق شیرزی، قومندان اسبق لواء هوایی کندهار، ترفیع فوق‌العاده تورنجنرالی، از قومیت پشتون.

4. جنرال فضل کریم فقیر، قومندان لواء هوایی کندهار، دو ترفیع فوق‌العاده در یک سال، دگروالی و برید جنرالی، از قومیت پشتون.

در نظام فاسد و قوم‌گرای افغانستان، این ترفیعات فوق‌العاده و نادر تنها به دلیل وابستگی‌های قومی و واسطه‌گری اعطا شده بود و هیچ اصول نظامی و عسکری در آن رعایت نشده بود.

قومندانان گروپ اوپراسیون های لواء‌های قول اردوی‌ هوایی 

۱. دگروال احمد ولی بگراموال، قومندان گروپ اوپراسیون لواء هوایی کابل، از قومیت تاجک

۲. دگروال هدایت الله عظیمی، قومندان گروپ اوپراسیون لواء هوایی شیندند/هرات، از قومیت تاجک.

۳. دگروال دوست محمد خان، قومندان گروپ اوپراسیون لواء هوایی کندهار، از قومیت تاجک. 

بررسی مختصر نسل‌کشی، تبعیض، قوم پرستی، حذف سیستماتیک، و غضب زمین‌های اجدادی هزاره‌ها

تاریخ هزاره‌ها در افغانستان، تاریخ یک مبارزه طولانی و دشوار برای بقا و هویت بود. نسل‌کشی، تعصب، تبعیض سیستماتیک، حذف سیستماتیک و غضب زمین‌ها، همه بخشی از داستان رنج‌های این مردم بودند. هزاره‌ها با وجود این چالش‌ها، همچنان به تلاش برای حفظ هویت فرهنگی و مذهبی خود ادامه داده و در برابر ناملایمات مقاومت کرده بودند. 

تبعیض نژادی در تاریخ سیاسی و دولت‌سازی افغانستان ریشه داشت. تقسیم‌بندی نژادی نیز بازتاب نگرش نیروهای اجتماعی وابسته به طبقه حاکم کشور بوده و از آن‌جا نشأت می‌گرفت. در هر دسته‌بندی اجتماعی که از جانب قدرت صورت می‌گرفت، منافع طبقه حاکمه نهفته بود. برای پوشاندن این موضوع، در ادوار تاریخ از سحر و جادو تا آفرینش افسانه‌ها، مذهب و قومیت‌ها بهره گرفته می‌شد تا بر مبنای آن‌ها برای پذیرش موقعیت سلسله‌مراتبی انسان مشروعیت به وجود بیاورند. سلسله‌مراتب‌سازی حقوقی انسان در جامعه بر اساس موقعیت، رنگ، مذهب، زبان و تعلق نژادی، پیامدهای تبعیض‌آمیز منفی را درونی می‌ساخت.

بدون تردید، برای ایجاد صلح و ثبات پایدار در افغانستان، به رسمیت شناختن و احترام به حقوق اقوام غیر پشتون، به خصوص هزاره‌ها، و تلاش برای رفع تبعیض‌ها و نابرابری‌ها ضروری بود. این امر نه تنها به عدالت اجتماعی کمک می‌کرد، بلکه زمینه را برای توسعه و پیشرفت همه‌جانبه‌ی کشور فراهم می‌ساخت.

 ۱. قانون اساسی افغانستان ماده ۴۳ و ماده ۲۲

تبعیض نژادی ریشه در تاریخ سیاسی و دولت‌سازی در افغانستان دارد. قانون اساسی افغانستان بر منع تبعیض میان شهروندان تأکید دارد. بند اول ماده ۴۳ قانون اساسی به وضوح تصریح می‌کند: «تعلیم حق تمام اتباع افغانستان است که تا درجه لیسانس در مؤسسات تعلیمی دولتی به‌صورت رایگان از طرف دولت تأمین می‌گردد.» و ماده ۲۲ قانون اساسی تبعیض را کاملاً ممنوع می‌کند: «هر نوع تبعیض و امتیاز بین اتباع افغانستان ممنوع است.»

۲. نسل‌کشی هزاره‌ها:

تاریخچه مردم هزاره در افغانستان با بسیاری از وقایع دردناک، از جمله نسل‌کشی، تعصب، تبعیض سیستماتیک، حذف سیستماتیک و غضب زمین‌ها گره خورده بود. نسل‌کشی هزاره‌ها به‌ویژه در دوره عبدالرحمان خان (۱۸۸۰-۱۹۰۱) یکی از تاریک‌ترین فصل‌های تاریخ افغانستان به شمار می‌رفت. عبدالرحمان خان که قصد داشت قدرت مرکزی را تقویت و کنترل کاملی بر تمام اقوام کشور داشته باشد، هزاره‌ها را که عمدتاً شیعه و به لحاظ قومی متفاوت از اکثریت پشتون سنی بودند، هدف قرار داده بود. در این دوره، عبدالرحمان خان با به‌کارگیری سیاست‌های سرکوبگرانه و بی‌رحمانه، حدود ۶۲ درصد از جمعیت هزاره‌ها را از بین برده یا مجبور به مهاجرت کرده بود. املاک و زمین‌های آنان به قبایل پشتون داده شده و بسیاری از هزاره‌ها به بردگی گرفته شده بودند. این نسل‌کشی به‌عنوان بخشی از سیاست یکپارچه‌سازی و متمرکزسازی قدرت در افغانستان رخ داده بود و تأثیرات عمیقی بر ساختار جمعیتی و اجتماعی این کشور گذاشته بود. 

۳. تعصب و تبعیض سیستماتیک علیه هزاره‌ها

تاریخ تعصب و تبعیض سیستماتیک علیه هزاره‌ها در افغانستان ریشه‌های عمیقی داشت و به دوره‌های گذشته بازمی‌گشت. این تعصبات به دلایل مذهبی، قومی و فرهنگی شکل گرفته و در طول تاریخ تقویت شده بود. حکومت‌های مختلف در افغانستان سیاست‌های تبعیض‌آمیز علیه این گروه قومی را اتخاذ کرده بودند، و هزاره‌ها به دلیل تفاوت‌های قومی و مذهبی خود در طول تاریخ مورد نسل‌کشی، آزار و اذیت قرار گرفته بودند. این تبعیض‌ها در دوره‌های مختلف، از جمله در زمان حکومت عبدالرحمان خان و طالبان، به اوج خود رسیده بود. در دوران حکومت‌های مختلف، از عبدالرحمان خان تا طالبان، هزاره‌ها همواره با تبعیض‌های گسترده‌ای مواجه بودند. این تبعیض‌ها شامل محرومیت از دسترسی به منابع آموزشی، فرصت‌های شغلی، و مشارکت سیاسی می‌شد. به‌عنوان مثال، در دوران طالبان، هزاره‌ها به‌عنوان “کافر” تلقی شده و تحت آزار و اذیت شدید قرار گرفته بودند، به‌گونه‌ای که در مواردی، هزاره‌ها به‌صورت دسته‌جمعی قتل‌عام شدند، مانند قتل‌عام مردم هزاره در مزار شریف در سال ۱۹۹۸. تعصب قومی و تبعیض علیه هزاره‌ها در اردوی ملی افغانستان یک مسئله جدی بود که نیازمند توجه و اقدامات فوری داشت. با اتخاذ تدابیر مناسب و افزایش آگاهی و آموزش، می‌شد این مسئله را کاهش داد و به سوی یک اردوی ملی یکپارچه و متحد حرکت کرد که قادر به دفاع از تمامیت ارضی و استقلال افغانستان باشد.

۴. حذف سیستماتیک هزاره‌ها

حذف سیستماتیک هزاره‌ها در افغانستان از طریق سیاست‌های دولتی و غیردولتی به‌صورت سازمان‌یافته‌ای دنبال شده بود. این حذف سیستماتیک شامل تلاش‌های مستقیم و غیرمستقیم برای کاهش حضور اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی هزاره‌ها بوده است. در طول سال‌ها، تلاش‌هایی برای نابودی هویت فرهنگی هزاره‌ها صورت گرفته بود. به‌عنوان مثال، زبان هزاره‌گی که لهجه‌ای از فارسی دری بود، در رسانه‌ها و سیستم آموزشی کمتر به رسمیت شناخته شده بود. علاوه بر این، در برخی مناطق، هزاره‌ها به‌طور سیستماتیک از دسترسی به فرصت‌های آموزشی و اقتصادی محروم شده بودند، که این خود به حاشیه‌نشینی بیشتر این جامعه منجر شده بود.

۵. غضب زمین‌های هزاره‌ها

غضب زمین‌های مردم هزاره به‌ویژه در دوران عبدالرحمان خان و پس از آن، به‌عنوان یک ابزار سرکوب مورد استفاده قرار گرفته بود. در این دوران، زمین‌های حاصلخیز هزاره‌ها به‌ زور از آنان گرفته شده و به قبایل پشتون داده شده بود که حامی حکومت مرکزی بودند. این اقدام باعث شده بود که بخش بزرگی از جامعه هزاره بی‌زمین و بی‌خانمان شود و به مناطق کوهستانی و صعب‌العبور رانده شوند، جایی که امکان کشاورزی و زندگی بسیار محدود بود. در سال‌های اخیر، خصوصاً پس از سقوط طالبان، همچنان گزارش‌های متعددی از غصب زمین‌های هزاره‌ها توسط زورمندان محلی و جنگ‌سالاران وجود داشت. این زمین‌ها یا برای استفاده‌های شخصی تصرف شده بودند یا به افراد و گروه‌های دیگر واگذار شده بودند.

. تعصب در اردوی ملی افغانستان 

اردوی ملی افغانستان، که هدف اصلی آن دفاع از کشور و تأمین امنیت بود، باید نماینده‌ی تمام اقوام و گروه‌های قومی کشور می‌بود. اما گزارش‌ها و شواهد نشان می‌دادند که در این نیروها نیز تعصب و تبعیض علیه هزاره‌ها وجود داشت. این تبعیض‌ها می‌توانستند به شکل‌های مختلفی از جمله استخدام ناعادلانه، عدم ارتقاء در سمت‌ها، و رفتارهای تبعیض‌آمیز در محیط کار بروز پیدا کنند. تعصب قومی و قومی‌پرستی در نیروهای مسلح افغانستان، به‌ویژه در اردوی ملی، یکی از مسائل جدی اجتماعی و سیاسی کشور محسوب می‌شد. این تعصب‌ها و تبعیض‌ها به‌ویژه علیه هزاره‌ها، که یکی از اقلیت‌های قومی و مذهبی در افغانستان بودند، نمود بیشتری پیدا کرده بود.

۷. پیامدهای تعصب و تبعیض در اردوی ملی افغانستان 

تعصب و تبعیض قومی در اردوی ملی افغانستان می‌تواند پیامدهای جدی و مخربی برای امنیت و ثبات کشور به همراه داشته باشد. این مسئله می‌تواند باعث نارضایتی و بی‌اعتمادی در میان اقلیت‌های قومی، به‌ویژه هزاره‌ها، شود و انگیزه آنان برای خدمت در اردوی ملی را کاهش دهد. علاوه بر این، تبعیض‌ها می‌تواند به تضعیف همبستگی و انسجام ملی منجر شود، که برای مقابله با تهدیدات داخلی و خارجی ضروری است. در آکادمی‌های نظامی افغانستان، از جمله آکادمی ملی نظامی، پوهنتون هوایی، حربی شونزی، آکادمی سنهارس و دیگر ارگان‌های وزارت دفاع ملی، تعصب قومی، مذهبی و نژادی، بی‌عدالتی و فساد زنجیره‌ای و هدفمند، به عادتی فراگیر تبدیل شده است که هزاران نفر را تحت تأثیر قرار داده است. این وضعیت منجر به بروز ناهنجاری‌های بسیاری شده است: مثلا: سهمیه دادن به کوچی‌های مسلح، افراطی، جنایتکار، غاصب زمین‌های مناطق هزاره‌نشین و فاقد تحصیلات در آزمون سراسری کانکور، یک اقدام بسیار بحث‌برانگیز و ناعادلانه است. این رویکرد، نه تنها تعادل و عدالت آموزشی را به خطر می‌اندازد، بلکه اعتماد عمومی به نظام آموزشی را نیز تضعیف می‌کند. بهره‌مندی از سهمیه باید بر مبنای معیارهای شفاف و منصفانه‌ای انجام شود که به بهبود دسترسی همه گروه‌های جامعه به فرصت‌های آموزشی منجر شود، نه اینکه به تشدید نابرابری‌ها و تبعیض‌ها دامن بزند. 

۸. نمونه‌هایی از تبعیض سیستماتیک در نهادهای  نظامی

تبعیض سیستماتیک در نهادهای دولتی و نظامی افغانستان به یکی از بزرگترین چالش‌های کشور تبدیل شده بود، به‌ویژه زمانی که به نفع یک قوم خاص (پشتون) و به ضرر اقوام دیگر اعمال می‌شد.

این تبعیض در ابعاد مختلف و با ابزارهای متعددی اجرا می‌شد، از جمله دخالت در روند و نتایج انتخابات، سهمیه‌بندی بورس‌های تحصیلی، کانکور، و دانشگاه‌های نظامی. به‌عنوان نمونه، سهمیه‌بندی‌های ناعادلانه در وزارت‌خانه‌ها، قول‌اردوها، لواءها، و فرقه‌ها به گونه‌ای تنظیم می‌شد که اقوام غیرپشتون به حاشیه رانده شوند و دسترسی کمتری به فرصت‌های آموزشی و شغلی داشته باشند. جذب نکردن استادان مستعد و متخصص غیرپشتون در دانشگاه‌های نظامی نیز نمونه‌ای دیگر از این تبعیض‌ها بود که به‌طور سیستماتیک اجرا می‌شد. این روند نه تنها در داخل کشور بلکه در خارج از کشور نیز توسط دولت پیگیری می‌شد، به‌طوری که تلاش می‌شد قوم پشتون و فرهنگ آن برتر و مسلط بر سایر اقوام و فرهنگ‌ها معرفی شود.

این سیاست‌ها به‌طور مستقیم شایستگی و صلاحیت اقوام دیگر را تضعیف می‌کرد و موجب می‌شد که فرصت‌های برابر و عدالت اجتماعی در کشور تضعیف شود. در نتیجه، اقوام غیرپشتون نه تنها از حقوق برابر در دسترسی به آموزش و فرصت‌های شغلی محروم می‌شدند، بلکه در عرصه‌های سیاسی، فرهنگی، و اجتماعی نیز به‌طور سیستماتیک کنار گذاشته می‌شدند. این وضعیت ناعادلانه نیازمند توجه و اصلاح فوری بود تا از تضعیف بیشتر وحدت ملی و ایجاد شکاف‌های اجتماعی در کشور جلوگیری شود.

۹. آیا تبعیضی علیه هزاره‌ها وجود دارد؟

برخی از همسنگرانم معتقد بودند که تبعیضی علیه هزاره‌ها وجود ندارد. آن‌ها به وجود سرور دانش، شخص سوم کشور، و حضور هزاره‌ها در پارلمان و مناصب دولتی اشاره می‌کردند. اما تبعیض به چه معنا بود؟ در سطح روزمره، تبعیض به معنای نقض حقوق اساسی بود. به‌عنوان مثال، اگر فردی نمی‌توانست به زبان مادری‌اش در مدرسه تحصیل کند، این نقض جدی و غیرقابل انکاری از حقوق او محسوب می‌شد. هزاره‌ها، به رغم تلاش‌هایشان برای ارتقاء در سلسله مراتب دولتی، هنوز به دلیل پیشینه تاریخی و بدبینی حکومت افغانستان نسبت به آنان با مشکلات زیادی مواجه بودند. «جنبش روشنایی» که نخستین حرکت مدنی و حق‌طلبانه واقعی بود، نمایانگر ایستادگی هزاره‌ها در برابر ناعدالتی و تبعیض بود. ‌تبعیض تنها به ساختارهای قدرت محدود نمی‌شد؛ بلکه تحقیر و توهین‌های روزمره نیز شکلی از تبعیض بودند که اثرات عمیق‌تری داشتند. هزاره‌ها به‌ویژه به دلیل محرومیت اقتصادی و جغرافیایی با ستم‌های بیشتری روبه‌رو بودند و گاهی حتی به رسمیت شناخته نمی‌شدند. بنابراین، این شکل از تبعیض نه تنها در ساختار قدرت، بلکه در تعاملات روزمره نیز مشاهده می‌شد و تاثیرات منفی قابل توجهی بر زندگی افراد داشت.

برای مقابله با تبعیض، فساد و سوءمدیریت در نیروهای نظامی افغانستان، مجموعه‌ای از اقدامات و اصلاحات ضروری بود که می‌توانست به بهبود وضعیت و ایجاد یک سیستم عادلانه و کارآمد کمک کند:

1. آموزش و فرهنگ‌سازی در رهبری نظامی

دوره‌های آموزشی برای فرماندهان و مدیران نظامی به منظور افزایش آگاهی نسبت به مسائل قومی، فساد، و ضرورت احترام به حقوق تمام سربازان برگزار می‌شد. این آموزش‌ها بر اهمیت وحدت ملی و حذف تبعیض در تمام سطوح تأکید می‌کردند.

۲. اصلاحات در سیستم استخدام و ترفیع

فرآیندهای شفاف و عادلانه‌ای برای استخدام و ترفیع نیروهای نظامی ایجاد می‌شد که بر اساس شایستگی و توانایی‌های فردی انجام می‌گرفت، نه بر اساس روابط قومی یا سیاسی. این سیستم باید تضمین می‌کرد که همه اقوام و گروه‌ها به‌طور مساوی نمایندگی می‌شوند و فرصت‌های برابر دارند. 

۳. ایجاد نهادهای مستقل نظارتی

نهادهای مستقل و قدرتمندی برای نظارت بر عملکرد نیروهای نظامی تأسیس می‌شدند که به بررسی شکایات مربوط به تبعیض، فساد، و سوءاستفاده از قدرت پرداخته و به‌طور منظم گزارش‌هایی تهیه می‌کردند و در صورت لزوم، اقدامات لازم برای اصلاحات انجام می‌دادند.  

۴. ترویج ارزش‌های ملی و همبستگی

ارزش‌های ملی که بر اهمیت وحدت و همبستگی میان تمام اقوام و گروه‌های جامعه تأکید داشتند، ترویج می‌شدند. این ارزش‌ها باید به‌طور گسترده در رسانه‌ها، مدارس نظامی، و در میان نیروهای مسلح ترویج می‌شدند تا فرهنگی قوی و متحد در سراسر کشور شکل گیرد.

۵. شفافیت و پاسخگویی در مدیریت منابع

شفافیت در مدیریت منابع و بودجه نظامی تقویت می‌شد تا از سوءاستفاده‌های مالی و اختلاس جلوگیری شود. تمام هزینه‌ها و تخصیص‌های مالی باید به‌طور دقیق و منظم مورد حسابرسی قرار می‌گرفتند.

۶. تشویق گزارش‌دهی و حمایت از افشاگران

سیستم‌های امن و محرمانه‌ای برای گزارش‌دهی تخلفات و سوءاستفاده‌های قدرت ایجاد می‌شد. کسانی که تخلفات را گزارش می‌دادند باید از حمایت قانونی برخوردار می‌شدند تا از هرگونه انتقام‌جویی محافظت شوند.

با این اقدامات، امید می‌رفت که نیروهای نظامی افغانستان به یک سازمان عادلانه، شفاف، و کارآمد تبدیل شوند که قادر باشد با افتخار و بدون تبعیض از تمامی مردم این کشور دفاع کند.

با احترام و آرزوی موفقیت،

محمد ظفر احمدی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

0 دیدگاه
scroll to top