عبور از مزاری یا ماندن با مزاری
نویسنده: یعقوب یسنا
مزاری شخصیتی استکه توانست در بحرانیترین شرایط، رهبری سیاسی خود را بر جامعهی هزاره تثبیت کند. حضور رهبر نیز ارتباط به بحران دارد. زیرا در شرایط بحرانی استکه یک فرد با تدبیر، تصمیم و جسارت موقف خود را در یک جمع و گروه تثبیت میکند. در تاریخ معاصر هزاره، رهبری بلامنازع مزاری بیپیشینه بوده است.
اما رهبری و هر رویدادی، تاریخی و زمانمند استکه بنابه اقتضائات تاریخی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی، تاریخ مصرف دارد. این تاریخ مصرف را میتوان با این دو پرسش مطرح کرد: ۱- آنچه را که رهبر مطرح کرده بود، آیا هنوز قابل پیگیری و طرح است؟ ۲- از نظر مناسبات فرهنگی و ناخودآگاه جمعی هنوز رهبر، جایگاه رهبری دارد یا جامعه از نظر فرهنگی تعلق خاطر معنوی به رهبر و رهبری دارد؟
پاسخ به پرسش نخست این استکه این پرسش را مطرح کنیم: مزاری چه میگفت؟ مزاری میگفت:
“عدالت امری عمومی است، هیچگاه نظامهای سیاسی افغانستان عادل نبوده است.
نظام سیاسی متمرکز در افغانستان نتیجه نمیدهد، زیرا از نظام سیاسی متمرکز استفادهی قومی میشود، بنابراین نظام سیاسی باید غیر متمرکز شود.
مشارکت سیاسی در قدرت طبق ساختار اجتماعی، فرهنگی و قومی مردم افغانستان عمومی باشد.
هزاره در تصمیمگیری سیاسی و در نظام سیاسی حق اشتراک دارد، این حق باید تثبیت شود و این نظر اشتباه رفع شود که کسی بگوید ما هزاره را در دولت خود سهم میدهیم یا استخدام میکنیم.
شعارها در افغانستان مذهبی و دینی است اما عملکردها و توزیع و تقسیم قدرت قومی است.
احیای هویت قومی مسخشده، گمشده و تبیعدشدهی مردم هزاره از نظر سیاسی و فرهنگی در افغانستان.”
این موارد سر فصل یا عنوان بحثهای سیاسی مزاری بود؛ حالا پرسش این استکه ما از این معضلها عبور کردهایم یا هنوز درگیر همین معضلهای سیاسی و اجتماعی استیم؛ اگر درگیر این معضلها استیم، طبعا هنوز از نظر اقتضائات سیاسی نتوانستهایم از طرحهای مزاری عبور کنیم؛ بنابراین هنوز سخنان مزاری گفتمان مطرح در مناسبات قدرت سیاسی و اجتماعی است. پس تاریخ مصرف مزاری سپری نشده است، هنوز مزاری تاریخ مصرف دارد.
پاسخ به پرسش دوم این استکه معمولا گرایش روانی و تعلق خاطر جمعی به رهبر در جامعههای سنتی، عقبمانده و بسته مطرح است. در چنین جامعههایی حضور رهبر یا توسط اقتدار تثبیت میشود یا بهصورت فرهنگی و ناخودآگاه جمعی تعلق خاطر فرهنگی و اجتماعی به رهبر در بین افراد جامعه وجود دارد و به وجود میآید.
اگر حضور رهبر توسط زور و اقتدار در جامعهای تثبیت شود، در این صورت عقده در یک فرد مطرح استکه میخواهد رهبر باشد؛ اگر تعلق خاطر جمعی در یک جامعه به رهبر وجود داشته باشد، در چنین حامعهای عقدهی خودکمبینی جمعی مطرح استکه جامعه با تعلق خاطر جمعی به رهبر میخواهد عقده و حقارت خود را در تعلق خاطر به رهبر کتمان کند. از این نظر، جامعهی هزاره تعلق خاطر به حضور رهبر یا کهن الگوی پدر دارد، زیرا هنوز حامعهی هزاره از نظر سیاسی، فرهنگی و ارزشهای مدرن اعتماد به نفس لازم و عمومی را پیدا نکردهاند. بنابراین عقده و حقارت جمعی دارند.
اما بحث اساسی این استکه امروز در عرصهی سیاسی و مناسبات قدرت از طرحهای مزاری و از مزاری بهعنوان رهبر چگونه استفاده میشود؟
به نظر من از طرحهای سیاسی و حضور معنوی مزاری توسط دانش، خلیلی، محقق، اعضای سران جنبش روشنایی و… سوء استفاده برای معاملههای شخصی در قدرت صورت میگیرد. مزاری نمیخواست فردی مثل دانش از هزاره در حکومت استخدام شود تا بهخاطر چهرهی خود بهعنوان هزاره، مصرف ویترینی داشته باشد که هزاره نیز در دولت است؛ مزاری میخواست هزاره در تصمیمگیریهای سیاسی قدرت شریک باشد و خدمات عادلانه و متوازن از طرف دولت برای جامعه هزاره صورت بگیرد. مثلا بچهی هزاره بنابه زحمت خود وارد کانکور و تحصیلات عالی شود نه از مجرای سهمیهبندیایکه بنابه مصلحتهای قومی جلوی رقابت را میگیرد.
من شخصا طرفدار هرگونه ارتجاع فرهنگی، سیاسی، عقیدتی و رهبرپرستی استم. اگر از طرحهای مزاری عبور کرده باشیم، میگویم دیگر نیاز نیست به مزاری بچسپیم و دست به دامان رهبر باشیم؛ رهبریکه درگذشته است. واقعیت این استکه ما در مناسبات سیاسی ملی و قومی از طرحهای مزاری عبور نکردهایم؛ بنابراین هنوز در تحلیل قدرت و موضع سیاسی نیاز به بازخوانی طرحهای مزاری داریم. درصورتیکه طبق طرح مزاری بتوانیم در قدرت حضور تثبیتشده داشته باشیم، خوب؛ اگرنه بهتر است بیرون از قدرت اما در عرصهی سیاسی فعال باشیم.
استاد دانش و تیم مشاوران هزارگیاش بنابه پارادایم و گفتمان سیاسی مزاری در قدرت حضور ندارند، بلکه مستخدم و مامور قدرت استند. بنابراین حضور استاد دانش و تیم مشاوراناش از نظر سیاسی هیچ اهمیتی برای خدمات عادلانهی جامعهی هزاره از طرف دولت ندارد. اگر جامعهی هزاره بحث خدمات عادلانه و متوازن را در جامعهی هزاره مطرح میکند، حکومت میگوید از هزاره در سطح معاونت دوم معاون با یکجمع مشاور قومی وجود دارد؛ هزاره دیگر چه میخواهد.
اگر خواست و آرزوی جامعهی هزاره، حضور ویترینی استاد دانش و تیم مشاوراناش است، معضل سیاسی جامعهی هزاره حل است. من سخنم را که بنابه گفتمان و پارادایم سیاسی مزاری در بارهی حضور جامعهی هزاره در قدرت و دولت عرض کردم، پس میگیرم.